𝑷𝒂𝒓𝒕:25
𝑷𝒂𝒓𝒕:25
"فقط یه لمس..."
ب.ت:میدونی که من بیشتر از ۳ سال اختلاف سنی رو قبول نمیکنم.
لینو:بله
ب.ت:پس چطور جرئت کردی؟
لینو:ولی اخه سن فقط یه عدده
ب.ت:بخاطر اینکه پسر بهترین دوستمی این مورد و میگذرم.
لینو:ممنونم ازتون
ب.ت:ا.ت رو چقدر دوست داری؟
لینو:در حدی که میتونم به جای اون بمیرم
ب.ت:چرا دوسش داری؟
لینو:ولی دوست داشتن دلیل نمیخواد.
ب.ت:(ا.ت رو صدا میکنه)
ا.ت:یا خداا
جون هو:موفق باشی
ا.ت:بله پدر
ب.ت:بیا تو
ا.ت:چشم
ب.ت:مینهو بوسش کن
لینو:بله؟جلوی شما؟
ب.ت:نمیتونی؟
لینو:چرا میتونم،لازم باشه حتی میتونم همین الان جلوی چشمتون براتون یه نوه بیارم.
ب.ت:خوبه،ارادت رو دوست دارم
ا.ت:شما میتونین،من نمیتونم،بعدشم گفته باشم تا وقتی که نامزد نکردیم فقط درحد چند ساعت همو ملاقات میکنیم و شب پیش هم نمیمونیم.
ب.ت:مینهو
لینو:چشم
راوی:لینو دستاش رو گذاشت دور گردن و سر ا.ت و لبش رو آروم روی لب ا.ت گذاشت و بدون توجه به اینکه پدر ا.ت اونجاس ا.ت رو می بوسید.
ب.ت:(توی ذهنش)عشق و میشه از روی بوسه تشخیص داد چون من تجربش کردم و عشقم مادر بچه هامه پس مینهو هم باید بتونه که تونسته.
کافیه
لینو:بله
ا.ت:هیچوقت توی عمرم انقدر خجالت نکشیدم.
ب.ت:من پدرتم و اون هم قراره دوست پسرت باشه.
لینو:پس قبول شدم
ب.ت:آره
ا.ت:خب پس برو،فردا میام کافه
ب.ت:ولی تو امشب اینجا میخوابی مینهو
لینو:بله؟
ا.ت:اما کجا؟
ب.ت:اتاق تو
ا.ت:اما من همین الان گفتم ک...
ب.ت:همین که گفتم،فردا هم میرید خونه ی خانواده ی مینهو.
هرچی باشه اونا هم باید تورو بپذیرن.
لینو:شبتون بخیر
ب.ت:همچنین
ا.ت:ماماننن
م.ت:جانم عزیزم
جون هو:ریدین؟
ا.ت:نه
م.ت:چی شده پس
ا.ت:برای اولین بار دارم قرار میزارم.
لینو:دیگه باید مادر صداتون کنم.
م.ت:البته
جون هو:و من رو هم...
لینو:تورو همون جون هو صدا میزنم.
🍫🍫🍫🍫
"فقط یه لمس..."
ب.ت:میدونی که من بیشتر از ۳ سال اختلاف سنی رو قبول نمیکنم.
لینو:بله
ب.ت:پس چطور جرئت کردی؟
لینو:ولی اخه سن فقط یه عدده
ب.ت:بخاطر اینکه پسر بهترین دوستمی این مورد و میگذرم.
لینو:ممنونم ازتون
ب.ت:ا.ت رو چقدر دوست داری؟
لینو:در حدی که میتونم به جای اون بمیرم
ب.ت:چرا دوسش داری؟
لینو:ولی دوست داشتن دلیل نمیخواد.
ب.ت:(ا.ت رو صدا میکنه)
ا.ت:یا خداا
جون هو:موفق باشی
ا.ت:بله پدر
ب.ت:بیا تو
ا.ت:چشم
ب.ت:مینهو بوسش کن
لینو:بله؟جلوی شما؟
ب.ت:نمیتونی؟
لینو:چرا میتونم،لازم باشه حتی میتونم همین الان جلوی چشمتون براتون یه نوه بیارم.
ب.ت:خوبه،ارادت رو دوست دارم
ا.ت:شما میتونین،من نمیتونم،بعدشم گفته باشم تا وقتی که نامزد نکردیم فقط درحد چند ساعت همو ملاقات میکنیم و شب پیش هم نمیمونیم.
ب.ت:مینهو
لینو:چشم
راوی:لینو دستاش رو گذاشت دور گردن و سر ا.ت و لبش رو آروم روی لب ا.ت گذاشت و بدون توجه به اینکه پدر ا.ت اونجاس ا.ت رو می بوسید.
ب.ت:(توی ذهنش)عشق و میشه از روی بوسه تشخیص داد چون من تجربش کردم و عشقم مادر بچه هامه پس مینهو هم باید بتونه که تونسته.
کافیه
لینو:بله
ا.ت:هیچوقت توی عمرم انقدر خجالت نکشیدم.
ب.ت:من پدرتم و اون هم قراره دوست پسرت باشه.
لینو:پس قبول شدم
ب.ت:آره
ا.ت:خب پس برو،فردا میام کافه
ب.ت:ولی تو امشب اینجا میخوابی مینهو
لینو:بله؟
ا.ت:اما کجا؟
ب.ت:اتاق تو
ا.ت:اما من همین الان گفتم ک...
ب.ت:همین که گفتم،فردا هم میرید خونه ی خانواده ی مینهو.
هرچی باشه اونا هم باید تورو بپذیرن.
لینو:شبتون بخیر
ب.ت:همچنین
ا.ت:ماماننن
م.ت:جانم عزیزم
جون هو:ریدین؟
ا.ت:نه
م.ت:چی شده پس
ا.ت:برای اولین بار دارم قرار میزارم.
لینو:دیگه باید مادر صداتون کنم.
م.ت:البته
جون هو:و من رو هم...
لینو:تورو همون جون هو صدا میزنم.
🍫🍫🍫🍫
۱.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.