𝑷𝒂𝒓𝒕:26
𝑷𝒂𝒓𝒕:26
"فقط یه لمس..."
جون هو:و من رو هم...
لینو:تورو همون جون هو صدا میزنم.
م.ت:برید بخوابید،دیروقته
جون هو:صب کن مامان
م.ت:بله عزیزم
جون هو:لینو باید پیش ا.ت بخوابه الان؟
لینو:آره
م.ت:دخالت نکن پسرم
جون هو:مامااااننننن
راوی:همه رفتن تو اتاق هاشون و خوابیدن و ا.ت و لینو هم کنار هم دراز کشیدن.
لینو:بیا بخوابیم که فردا باید زود بیدار شیم
ا.ت:اوهوم
راوی:صبح بیدار شدن و صبحونه خوردن و رفتن سمت کافه تا بعدش برن خونه ی لینو.
ا.ت:کافه چی میخوای بدی بهم؟
لینو:بریم تو بهت بگم.
ا.ت:بریم بالا،پایین شلوغه
لینو:هرجا تو راحتی بریم
ا.ت:مرسی
لینو:چیزی میخوری؟
ا.ت:نه مرسی
لینو:پس منتظرم بمون
ا.ت:باشه
لینو:حواستون به خانم باشه
فروشنده ها:بله آقا
راوی:۵ دقیقه گذشت و یهو دید که یکی از دوستاش با شوهرش اومده...
(اسم دوستش:ریون)
(شوهرش:سوک جو)
ریون:اِواااا ا.ت تویی که
ا.ت:آره منم
ریون:هانی بیا اینجا دوستمو بهت معرفی کنم
سوک جو:سلام خوشبختم
ا.ت:همچنین
ریون:چرا تنهایی؟
اومدی الکل بخوری؟
ا.ت:نه اومدم که...
ریون:قرار میزاری با کسی؟
ا.ت:خب...
ریون:راستی شنیدم رییس کافه ی اینجا خیلی پولدار و کراشه
سوک جو:مجبور نیستی جلوی من این حرفارو بزنی
ریون:من دوستم یه بار دیدتش عاشقش شد
تو که پولداری،میتونی براش یه قرار ملاقات جور کنی؟
سوک جو:شاید دلش نخواد اینکارو بکنه
ریون:پدر رییس این کافه بهترین دوست باباشه،مگه میشه
سوک جو:واقعا؟
ا.ت:آره
ریون:میخوام کادوی تولد بهش این قرار ملاقات رو بدم،میتونی مگه نه؟
🦄🦄🦄🦄
"فقط یه لمس..."
جون هو:و من رو هم...
لینو:تورو همون جون هو صدا میزنم.
م.ت:برید بخوابید،دیروقته
جون هو:صب کن مامان
م.ت:بله عزیزم
جون هو:لینو باید پیش ا.ت بخوابه الان؟
لینو:آره
م.ت:دخالت نکن پسرم
جون هو:مامااااننننن
راوی:همه رفتن تو اتاق هاشون و خوابیدن و ا.ت و لینو هم کنار هم دراز کشیدن.
لینو:بیا بخوابیم که فردا باید زود بیدار شیم
ا.ت:اوهوم
راوی:صبح بیدار شدن و صبحونه خوردن و رفتن سمت کافه تا بعدش برن خونه ی لینو.
ا.ت:کافه چی میخوای بدی بهم؟
لینو:بریم تو بهت بگم.
ا.ت:بریم بالا،پایین شلوغه
لینو:هرجا تو راحتی بریم
ا.ت:مرسی
لینو:چیزی میخوری؟
ا.ت:نه مرسی
لینو:پس منتظرم بمون
ا.ت:باشه
لینو:حواستون به خانم باشه
فروشنده ها:بله آقا
راوی:۵ دقیقه گذشت و یهو دید که یکی از دوستاش با شوهرش اومده...
(اسم دوستش:ریون)
(شوهرش:سوک جو)
ریون:اِواااا ا.ت تویی که
ا.ت:آره منم
ریون:هانی بیا اینجا دوستمو بهت معرفی کنم
سوک جو:سلام خوشبختم
ا.ت:همچنین
ریون:چرا تنهایی؟
اومدی الکل بخوری؟
ا.ت:نه اومدم که...
ریون:قرار میزاری با کسی؟
ا.ت:خب...
ریون:راستی شنیدم رییس کافه ی اینجا خیلی پولدار و کراشه
سوک جو:مجبور نیستی جلوی من این حرفارو بزنی
ریون:من دوستم یه بار دیدتش عاشقش شد
تو که پولداری،میتونی براش یه قرار ملاقات جور کنی؟
سوک جو:شاید دلش نخواد اینکارو بکنه
ریون:پدر رییس این کافه بهترین دوست باباشه،مگه میشه
سوک جو:واقعا؟
ا.ت:آره
ریون:میخوام کادوی تولد بهش این قرار ملاقات رو بدم،میتونی مگه نه؟
🦄🦄🦄🦄
۱۵۰
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.