پارت224
#پارت224
عاطفه:همینجاست؟
فرشید:آره.. پیاده شو.. از در پشتی میریم که کسی نبینه..
عاطفه کیفش را برداشت موهایش را مرتب کرد و از ماشین پیاده شد...
فرشید مشغول صحبت کردن با تلفنش بود!
چرخید و نگاهش قفل عاطفه شد!
نسیم خنکی بود و موهای عاطفه ک پریشان از زیر شالش بیرون زده بود!
_
پشت خط بعد از اینکه محمد کلی صدایش کرد ب خودش آمد!
نگاه از عاطفه گرفت و به زمین خیره شد!
_ها؟؟ آره آره دمِ دریم!
_...
فرشید:بابا محمد خودم میدونم باید از در پشتی بیام زنگ زدم که باز کنی.
_...
_باشه منتظرم زود بیا.
محمد در را باز کرد و اول فرشید و بعد عاطفه را دید ک با فاصله ی کمی کنارهم ایستاده بودند!
سلام کرد و دست داد...
آرام و با خنده رو به فرشید گفت:
_شیطون شدی و ما خبر نداریم؟ با عاطی خانوم کجاها میری دیگه؟
فرشید اخم کرد:
_فضولیش ب تو نیومده!
عاطفه وسط بحثشان پرید .
_من ب فرشید گفتم بیایم بیرون!
محمد آهانی گفت و یک تای ابرویش ا بالا انداخت .
_عجب !
بفرمایید خوش اومدید !
به سمت میزی که همیشه برای فرشید رزرو بود اشاره کرد !
محمد:خب دیگه اونجام ک همیشه در اختیاره آقا فرشیده!
نگاهی ب عاطفه انداخت و گفت :
_من برم ک الان فرشید ب خونم تشنه س.
باز فرشید ماند و عاطفه و سکوت سنگینی که اینبار با موسیقیه کلاسیک پر میشد و خبری از آهنگ لیتو نبود...
...
عاطفه:همینجاست؟
فرشید:آره.. پیاده شو.. از در پشتی میریم که کسی نبینه..
عاطفه کیفش را برداشت موهایش را مرتب کرد و از ماشین پیاده شد...
فرشید مشغول صحبت کردن با تلفنش بود!
چرخید و نگاهش قفل عاطفه شد!
نسیم خنکی بود و موهای عاطفه ک پریشان از زیر شالش بیرون زده بود!
_
پشت خط بعد از اینکه محمد کلی صدایش کرد ب خودش آمد!
نگاه از عاطفه گرفت و به زمین خیره شد!
_ها؟؟ آره آره دمِ دریم!
_...
فرشید:بابا محمد خودم میدونم باید از در پشتی بیام زنگ زدم که باز کنی.
_...
_باشه منتظرم زود بیا.
محمد در را باز کرد و اول فرشید و بعد عاطفه را دید ک با فاصله ی کمی کنارهم ایستاده بودند!
سلام کرد و دست داد...
آرام و با خنده رو به فرشید گفت:
_شیطون شدی و ما خبر نداریم؟ با عاطی خانوم کجاها میری دیگه؟
فرشید اخم کرد:
_فضولیش ب تو نیومده!
عاطفه وسط بحثشان پرید .
_من ب فرشید گفتم بیایم بیرون!
محمد آهانی گفت و یک تای ابرویش ا بالا انداخت .
_عجب !
بفرمایید خوش اومدید !
به سمت میزی که همیشه برای فرشید رزرو بود اشاره کرد !
محمد:خب دیگه اونجام ک همیشه در اختیاره آقا فرشیده!
نگاهی ب عاطفه انداخت و گفت :
_من برم ک الان فرشید ب خونم تشنه س.
باز فرشید ماند و عاطفه و سکوت سنگینی که اینبار با موسیقیه کلاسیک پر میشد و خبری از آهنگ لیتو نبود...
...
۲.۳k
۲۸ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.