p22
p22
سینی رو پس زدم همهچی افتاد رو زمین، کلافه از سرجام بلند شدم و دست تو موهام کشیدم و رفتم درو باز کنم برم بیرون در قفل بود
هه سو: بهمن میگی بیا بیرون درو قفل میکنی، باز کن این درو
کوک: به به اومدی بیرون، کار درستی نبود سینی رو پرت کردی تنبیه داری، خب اول باید چشماتو ببندم، بریم سراق سوپرازیمون(چشمک)
هه سو: کثافت عوضی(زیر لب)
کوک: این حرفتو نشنیدع میگیرم
چشمامو با یه تیکه پارچه بست چیزی نمیدیم از پشت شونه هامو گرفت و در جایی رو باز کردم و بردم داخل، درو زد بهم فهمیدم تو یه اتاقم، نوری روشن شد چراغ رو روشن کردع بود چشمامو اروم باز کرد و به خاطر نور زیاد نتونستم جایی رو ببینم درست تا دقت کردم...
کوک: خب خانم لی هه سو، برادر گمشدتون لی بکهیون
هه سو: چ... چی(تعجب) شوخی خنده داری نیست
بکهیون: هه سو، ت.. تو اینجا چه کار میکنی
هه سو: این... این راس میگه(بغض)
بکهیون:(سرشو به معنی بله تکون میده) اره.. اره راست میکه(گریه)
هه سو: عوضی کثافت، خیلی اشغالی حرومزادع(ببند دهنتو بابا)(گریه)
کوک: خفه شو، شما دوتا فکر میکنین من قاتلم، هع واقعا برات متاسفم
بکهیون: همه چی زیر سر توعه، تو مادرمو کشتی، تو باعث شدی از خاهرم و پدرم جدا بشم، تو باعث شدی مادرم بمیرع(گریه داد) تو باعث شدی پدرم بمیره
نمیتونستم رو پاهام وایسم افتادم زمین با زانوم هیچ دردی جز درد از دست دادن خانوادم حس نکردم و تا میتونستم گریه میکردم نگاهم رفت رو کوک، دیدم داره اشک میریزه
هه سو: واقعا فک کردی با اشک ریختنت همه چی درست میشه ها(داد و گریه)
کوک: گوش بدین بس کنید(داد) من ن قاتلم ن دزد اینو بفهم، من فقط میخاستم تو به برادرت برسی، مرگ پدرت زیر سر پدرمه، شماها باید به من کمک کنید
بکهیون: به همین خیال باش به تو کمک کنم، نمیخام دیگه هه سو یا خودم از بین برم میخام کنار خاهرم زندگی کنم
هه سو: بکهیون میشه به حرفاش گوش بدی، لطفا داداشی من نمیخام تورم از دست بدم
بلند شدم رفتم سمت بکهیون. نمیتونستم درست راه برم افتادم حلو پای بکهیون سرمو کذاشتم رو پاش و گریه کردم، رپ زانو هام نشستم و بغلش کردم
هه سو: شاید، شاید اونجور که فکر میکنیم نباشه بیا، بیا انتقام پدر و مادرمون رو بگیریم
(خب برا اینکه گیج شدید مادر بک، مادر هه سو هم میشه اون زنی که تو خونه هه سو بود نامادریش بوده)
بکهیون: به شرطی. که تو وارد ماجرا نشی
هه سو: بکهیوووون، باید چهکار کنیم(رو به کوک)
کوک: خب شکا دوتا باید با من باشید، من ن قاتلم ن دزد، من فقط میخاستم انتقام خاهرمو از پدر تو بگیرم بعدا متوجه شدم اصلا پذر تو مقصر نبوده و همه چی زیر پدر خودم بوده و از اون روز به بعد از پدرم متنفر شدم...
سینی رو پس زدم همهچی افتاد رو زمین، کلافه از سرجام بلند شدم و دست تو موهام کشیدم و رفتم درو باز کنم برم بیرون در قفل بود
هه سو: بهمن میگی بیا بیرون درو قفل میکنی، باز کن این درو
کوک: به به اومدی بیرون، کار درستی نبود سینی رو پرت کردی تنبیه داری، خب اول باید چشماتو ببندم، بریم سراق سوپرازیمون(چشمک)
هه سو: کثافت عوضی(زیر لب)
کوک: این حرفتو نشنیدع میگیرم
چشمامو با یه تیکه پارچه بست چیزی نمیدیم از پشت شونه هامو گرفت و در جایی رو باز کردم و بردم داخل، درو زد بهم فهمیدم تو یه اتاقم، نوری روشن شد چراغ رو روشن کردع بود چشمامو اروم باز کرد و به خاطر نور زیاد نتونستم جایی رو ببینم درست تا دقت کردم...
کوک: خب خانم لی هه سو، برادر گمشدتون لی بکهیون
هه سو: چ... چی(تعجب) شوخی خنده داری نیست
بکهیون: هه سو، ت.. تو اینجا چه کار میکنی
هه سو: این... این راس میگه(بغض)
بکهیون:(سرشو به معنی بله تکون میده) اره.. اره راست میکه(گریه)
هه سو: عوضی کثافت، خیلی اشغالی حرومزادع(ببند دهنتو بابا)(گریه)
کوک: خفه شو، شما دوتا فکر میکنین من قاتلم، هع واقعا برات متاسفم
بکهیون: همه چی زیر سر توعه، تو مادرمو کشتی، تو باعث شدی از خاهرم و پدرم جدا بشم، تو باعث شدی مادرم بمیرع(گریه داد) تو باعث شدی پدرم بمیره
نمیتونستم رو پاهام وایسم افتادم زمین با زانوم هیچ دردی جز درد از دست دادن خانوادم حس نکردم و تا میتونستم گریه میکردم نگاهم رفت رو کوک، دیدم داره اشک میریزه
هه سو: واقعا فک کردی با اشک ریختنت همه چی درست میشه ها(داد و گریه)
کوک: گوش بدین بس کنید(داد) من ن قاتلم ن دزد اینو بفهم، من فقط میخاستم تو به برادرت برسی، مرگ پدرت زیر سر پدرمه، شماها باید به من کمک کنید
بکهیون: به همین خیال باش به تو کمک کنم، نمیخام دیگه هه سو یا خودم از بین برم میخام کنار خاهرم زندگی کنم
هه سو: بکهیون میشه به حرفاش گوش بدی، لطفا داداشی من نمیخام تورم از دست بدم
بلند شدم رفتم سمت بکهیون. نمیتونستم درست راه برم افتادم حلو پای بکهیون سرمو کذاشتم رو پاش و گریه کردم، رپ زانو هام نشستم و بغلش کردم
هه سو: شاید، شاید اونجور که فکر میکنیم نباشه بیا، بیا انتقام پدر و مادرمون رو بگیریم
(خب برا اینکه گیج شدید مادر بک، مادر هه سو هم میشه اون زنی که تو خونه هه سو بود نامادریش بوده)
بکهیون: به شرطی. که تو وارد ماجرا نشی
هه سو: بکهیوووون، باید چهکار کنیم(رو به کوک)
کوک: خب شکا دوتا باید با من باشید، من ن قاتلم ن دزد، من فقط میخاستم انتقام خاهرمو از پدر تو بگیرم بعدا متوجه شدم اصلا پذر تو مقصر نبوده و همه چی زیر پدر خودم بوده و از اون روز به بعد از پدرم متنفر شدم...
۷۵.۰k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.