💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 65🤍✨
(از زبان یونا)
چشمامو ک باز کردم و ب دور اطرافم دقت کردم دیدم داخل بیمارستانم .....ولی چرا
با ب یاد آوردن اون روز و تصادف جواب سوالمو گرفتم
دکتر ازم سوال میپرسید و منم ب زور جوابشو میدادم ک چشمم ب داداشم و کوک و بچه ها افتاد ک پشت پنجره برام دست تکون میدادن خیلی خوشحال شدم و لبخند بی جونی زدم براشون ک چشمم افتاد ب اون هاپو کوچولویی ک اون روز پیداش کردم و الان بغل مینجی بود
نفس راحتی کشیدم و چشمامو بستم و خوابیدم
(کوک)
یونا خوابید و مام مثل همیشه منتظرش بودیم
(یک ساعت بعد)
یونا از خواب بیدار شده بود بهمون اجازه دادن ک بریم داخل و یونا رو از نزدیک ببینیم
اول تهیونگ رفت و من بی صبرانه منتظر بودم ک بیاد بیرون و من برم داخل...
(تهیونگ)
رفتم داخل و کنار تختش نشستم و با چشمای پر اشک دستشو ک داخل دستم بود بوسیدم ...
ته:یونا....یونا جونم خوبی ....
میدونی چقد نگرانت بودم چرا زود تر بیدار نشدی
یونا:خ..خو..بم دا..داش..یی
ته:میدونی الان دو هفتس ما منتظریم تو از خواب بیدار شی
یونا تو ذهنش: یعنی دو هفته من بیهوش بودممم وایییی حتما خیلی نگرانم شدن
تهیونگ باند شد و پیشونی و لپ یونا رو بوسید و ازش خدافظی کرد و رفت بیرون تا کوک بیاد پیش یونا
(بازم میزارم )
part 65🤍✨
(از زبان یونا)
چشمامو ک باز کردم و ب دور اطرافم دقت کردم دیدم داخل بیمارستانم .....ولی چرا
با ب یاد آوردن اون روز و تصادف جواب سوالمو گرفتم
دکتر ازم سوال میپرسید و منم ب زور جوابشو میدادم ک چشمم ب داداشم و کوک و بچه ها افتاد ک پشت پنجره برام دست تکون میدادن خیلی خوشحال شدم و لبخند بی جونی زدم براشون ک چشمم افتاد ب اون هاپو کوچولویی ک اون روز پیداش کردم و الان بغل مینجی بود
نفس راحتی کشیدم و چشمامو بستم و خوابیدم
(کوک)
یونا خوابید و مام مثل همیشه منتظرش بودیم
(یک ساعت بعد)
یونا از خواب بیدار شده بود بهمون اجازه دادن ک بریم داخل و یونا رو از نزدیک ببینیم
اول تهیونگ رفت و من بی صبرانه منتظر بودم ک بیاد بیرون و من برم داخل...
(تهیونگ)
رفتم داخل و کنار تختش نشستم و با چشمای پر اشک دستشو ک داخل دستم بود بوسیدم ...
ته:یونا....یونا جونم خوبی ....
میدونی چقد نگرانت بودم چرا زود تر بیدار نشدی
یونا:خ..خو..بم دا..داش..یی
ته:میدونی الان دو هفتس ما منتظریم تو از خواب بیدار شی
یونا تو ذهنش: یعنی دو هفته من بیهوش بودممم وایییی حتما خیلی نگرانم شدن
تهیونگ باند شد و پیشونی و لپ یونا رو بوسید و ازش خدافظی کرد و رفت بیرون تا کوک بیاد پیش یونا
(بازم میزارم )
۴.۱k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.