عشق بی رحمانه
عشق بی رحمانه
part 5
جونگکوک: بریم بیبی
جونگکوک دست ات رو گرفت
کمی بارون میومد
جونگکوک: بیا سوار ماشین شو
ات: میشه با ماشین نریم؟
جونگکوک: چی؟چرا؟
ات: آخه دوست دارم باهم زیر بارون قدم بزنیم
جونگکوک: باهم؟
ات: آره دیگه
جونگکوک: باشه پرنسسم
ات کلاه هودی رو انداخت رو سرش و کلاه هودی جونگکوک هم انداخت سر کوک
جونگکوک: مرسی نفسم
ات:خواهش ددی..
داشتم قدم میزدن و توی خیابون های سئول راه میرفتن و صحبت میکردن
ات: راستی.. الان که اولای پاییزه...
جونگکوک: خب...؟
ات: خیلی رمانتیکه!
جونگکوک خندید
ات: میای عکس بگیریم؟
جونگکوک: باشه گرلم
ات گوشیش رو برداشت و رفت داخل دوربین
جونگکوککمر ات رو گرفت
ات عکس گرفت
جونگکوک: یکی دیگه..
ات:باشه.. با خنده..
جونگکوک: قربون چشات بشم
ات دوباره گوشیو گرفت
جونگکوک لباشو گذاشت رو لبای ات و عکس گرفت
ات: هی.. اگه مامان بابام ببینن عکسه رو چیی
جونگگکوک: مهم نیست.
ات: بیا ادامه قدم زدنمون
انقدرییی قدم زدن تا به کافه رسیدن
ات و کوک وارد کوفه شدن
روی یه میز نشستن
گارسون: خوش اومدید.. چی میل دارید؟
ات: بی زحمت برای من اسپرسو بیارید
گارسون: بله و شما؟
جونگکوک: منم یدونه قهوه
گارسون: چشم
چند دقیقه بعد
گارسون:بفرمایید نوش جانتون
ات و کوک: ممنون
بعد از خوردن...
ات: اوم خوشمزه بود مرسی ددی
جونگکوک: خواهش کیوتچه..
جونگکوک پول رو حساب کرد و با ات سمت خونه برگشتن
ات لباس هاش رو عوض کرد
جونگکوک: میای فیلم ببینیم؟
ات:آرهههه
جونگکوک: دختر قرن بیستم خوبه؟
ات؛ عالییی بزن بیاد تا من پفیلا میارم..
جونگکوک: بشه
ات: اهه راستی پفیلا دارید تو خونه؟
جونگکوک: داریم آماده نیست ولی..
ات: عیب نداره الان درست میکنم
ات پفیلا هارو درست کرد و آورد
جونگکوک روی مبل دراز کشید ات هم کنارش دراز کشید
هوا بارونی بود و بیرون بارون میبارید
ات یه پتو روی خودش و کوک کشید و پفیلا رو گذاشت رو شکمشون
part 5
جونگکوک: بریم بیبی
جونگکوک دست ات رو گرفت
کمی بارون میومد
جونگکوک: بیا سوار ماشین شو
ات: میشه با ماشین نریم؟
جونگکوک: چی؟چرا؟
ات: آخه دوست دارم باهم زیر بارون قدم بزنیم
جونگکوک: باهم؟
ات: آره دیگه
جونگکوک: باشه پرنسسم
ات کلاه هودی رو انداخت رو سرش و کلاه هودی جونگکوک هم انداخت سر کوک
جونگکوک: مرسی نفسم
ات:خواهش ددی..
داشتم قدم میزدن و توی خیابون های سئول راه میرفتن و صحبت میکردن
ات: راستی.. الان که اولای پاییزه...
جونگکوک: خب...؟
ات: خیلی رمانتیکه!
جونگکوک خندید
ات: میای عکس بگیریم؟
جونگکوک: باشه گرلم
ات گوشیش رو برداشت و رفت داخل دوربین
جونگکوککمر ات رو گرفت
ات عکس گرفت
جونگکوک: یکی دیگه..
ات:باشه.. با خنده..
جونگکوک: قربون چشات بشم
ات دوباره گوشیو گرفت
جونگکوک لباشو گذاشت رو لبای ات و عکس گرفت
ات: هی.. اگه مامان بابام ببینن عکسه رو چیی
جونگگکوک: مهم نیست.
ات: بیا ادامه قدم زدنمون
انقدرییی قدم زدن تا به کافه رسیدن
ات و کوک وارد کوفه شدن
روی یه میز نشستن
گارسون: خوش اومدید.. چی میل دارید؟
ات: بی زحمت برای من اسپرسو بیارید
گارسون: بله و شما؟
جونگکوک: منم یدونه قهوه
گارسون: چشم
چند دقیقه بعد
گارسون:بفرمایید نوش جانتون
ات و کوک: ممنون
بعد از خوردن...
ات: اوم خوشمزه بود مرسی ددی
جونگکوک: خواهش کیوتچه..
جونگکوک پول رو حساب کرد و با ات سمت خونه برگشتن
ات لباس هاش رو عوض کرد
جونگکوک: میای فیلم ببینیم؟
ات:آرهههه
جونگکوک: دختر قرن بیستم خوبه؟
ات؛ عالییی بزن بیاد تا من پفیلا میارم..
جونگکوک: بشه
ات: اهه راستی پفیلا دارید تو خونه؟
جونگکوک: داریم آماده نیست ولی..
ات: عیب نداره الان درست میکنم
ات پفیلا هارو درست کرد و آورد
جونگکوک روی مبل دراز کشید ات هم کنارش دراز کشید
هوا بارونی بود و بیرون بارون میبارید
ات یه پتو روی خودش و کوک کشید و پفیلا رو گذاشت رو شکمشون
۱.۳k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.