تو اونو انتخاب کردی...؟ part 10
دلش نمیخواست سمت اتاق بره ولی باید صحبت میکرد نمیشد همنیطوری بحث رو رها کنن بعدا مشکل ساز میشد
اروم در اتاق رو باز کرد چراغ رو روشن کرد با صدای ارومی لب زد
+کوک بیداری؟
پسر ارنجش رو از روی چشمش برداشت کمی جا به جا شد.
ضربه ای به تخت زد
-اره اره بیدارم ، بیا بشین اینجا
دختر کنار تخت نشست منتظر نگاهش کرد
+خب؟توجیهی واسه کار امروزت داری؟
کوک فکر نمیکرد واقعا اتفاق مهمی افتاده باشه ، چشماش گرد شد چهارزانو روی تخت نشست
-هی ات من واقعا کاری نکردم، اتفاق خاصی نیوفتاد نمیدونم چرا انقدر عصبانی ای میخوام باهات حرف بزنم تا بهم بگی!
دختر سرش رو به معنای تاسف تکون داد
+ببین کوک ، اول بهم بگو اون دختر واقعا منشیت بود؟؟
بنظر کوک سوال مسخره ای بود، چی میتونست بجز یه منشی باشه؟
-معلومه که منشیم بود، چه چیز دیگه ای میتونه باشه؟
دختر نفس عمیقی کشید ، چطور انقدر ریلکس بود؟
+کوک رابطتون فقط درحد همکاره یا باهم رفیق شدید؟؟
کوک متوجه منظور همسرش شد دستش رو سریع به نشونه نه تکون داد
-هی هی اون فکری که میکنی نیست، اره ما باهم رفیق شدیم وقتایی که کسی نیست یا هیچکدوممون کار نداریم باهم وقت میگذرونیم، ولی باور کن هیچی بینمون نیست!
نگاهش نگران بود، نمیخواست همسرش فکر کنه بهش خیانت میکنه و رابطه بینشون تغییر کنه اون واقعا عاشق همسرش بود.
ات ویو:
هوف کشیدم سرم رو پایین انداختم، کوک متوجه اوضاع نبود فکر میکرد فقط یه رفاقت سادس!
ولی رفتار دختره اصلا به همچین موردی نزدیک نبود
سرم رو بالا اوردم که با چشمای نگرانش رو به رو شدم
دستاش رو گرفتم اروم نوازش کردم
+ببین کوک، خوب به من گوش کن
+تو متوجه نیستی، امیدوارم فقط یه رفاقت ساده باشه ولی من همنوع خودم رو میشناسم، رفتار امروزش اصلا شبیه یه دوست نبود
+کوک لطفا حواستو جمع کن، باید زودتر به من میگفتی اینطوری منم مشکلی نداشتم ؛هنوزم اشکالی نداره ولی لطفا از این به بعد مواظب باش اون نیتش دوستی نیست من خوب همنوع خودمو میشناسم میدونم چه فکری تو سرشه!
+لطفا هر اتفاقی افتاد فقط به من بگو باشه؟؟
جونگکوک ویو:
اصلا خوشم نمیومد که انقدر بدبین بود، اون دختر خوبی بود نباید انقدر بهش بد میگفت
ولی بهتره بحث رو بیشتر از این ادامه ندم
پسر با لبخند ات رو در آغوش گرفت
-باشه جوجه قول میدم همه چی رو بهت بگم دیگه نگران نباش خب؟
از هم جدا شدن لبخند درخشانی روی صورت ات نقش بسته بود خیالش راحت شده بود نگرانیش کمتر بود.
+خب دیگه دیروقته هم من خسته شدم هم تو بگیر بخواب وقت خوابه
اروم در اتاق رو باز کرد چراغ رو روشن کرد با صدای ارومی لب زد
+کوک بیداری؟
پسر ارنجش رو از روی چشمش برداشت کمی جا به جا شد.
ضربه ای به تخت زد
-اره اره بیدارم ، بیا بشین اینجا
دختر کنار تخت نشست منتظر نگاهش کرد
+خب؟توجیهی واسه کار امروزت داری؟
کوک فکر نمیکرد واقعا اتفاق مهمی افتاده باشه ، چشماش گرد شد چهارزانو روی تخت نشست
-هی ات من واقعا کاری نکردم، اتفاق خاصی نیوفتاد نمیدونم چرا انقدر عصبانی ای میخوام باهات حرف بزنم تا بهم بگی!
دختر سرش رو به معنای تاسف تکون داد
+ببین کوک ، اول بهم بگو اون دختر واقعا منشیت بود؟؟
بنظر کوک سوال مسخره ای بود، چی میتونست بجز یه منشی باشه؟
-معلومه که منشیم بود، چه چیز دیگه ای میتونه باشه؟
دختر نفس عمیقی کشید ، چطور انقدر ریلکس بود؟
+کوک رابطتون فقط درحد همکاره یا باهم رفیق شدید؟؟
کوک متوجه منظور همسرش شد دستش رو سریع به نشونه نه تکون داد
-هی هی اون فکری که میکنی نیست، اره ما باهم رفیق شدیم وقتایی که کسی نیست یا هیچکدوممون کار نداریم باهم وقت میگذرونیم، ولی باور کن هیچی بینمون نیست!
نگاهش نگران بود، نمیخواست همسرش فکر کنه بهش خیانت میکنه و رابطه بینشون تغییر کنه اون واقعا عاشق همسرش بود.
ات ویو:
هوف کشیدم سرم رو پایین انداختم، کوک متوجه اوضاع نبود فکر میکرد فقط یه رفاقت سادس!
ولی رفتار دختره اصلا به همچین موردی نزدیک نبود
سرم رو بالا اوردم که با چشمای نگرانش رو به رو شدم
دستاش رو گرفتم اروم نوازش کردم
+ببین کوک، خوب به من گوش کن
+تو متوجه نیستی، امیدوارم فقط یه رفاقت ساده باشه ولی من همنوع خودم رو میشناسم، رفتار امروزش اصلا شبیه یه دوست نبود
+کوک لطفا حواستو جمع کن، باید زودتر به من میگفتی اینطوری منم مشکلی نداشتم ؛هنوزم اشکالی نداره ولی لطفا از این به بعد مواظب باش اون نیتش دوستی نیست من خوب همنوع خودمو میشناسم میدونم چه فکری تو سرشه!
+لطفا هر اتفاقی افتاد فقط به من بگو باشه؟؟
جونگکوک ویو:
اصلا خوشم نمیومد که انقدر بدبین بود، اون دختر خوبی بود نباید انقدر بهش بد میگفت
ولی بهتره بحث رو بیشتر از این ادامه ندم
پسر با لبخند ات رو در آغوش گرفت
-باشه جوجه قول میدم همه چی رو بهت بگم دیگه نگران نباش خب؟
از هم جدا شدن لبخند درخشانی روی صورت ات نقش بسته بود خیالش راحت شده بود نگرانیش کمتر بود.
+خب دیگه دیروقته هم من خسته شدم هم تو بگیر بخواب وقت خوابه
۱۳.۶k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.