نیلا ویو
نیلا ویو
استرس بدی داشتم اولین بار بود کسی اینطوری بهم توجه میکرد خب حس خوبی داشت مخصوصا برای منی که تا حالا طمع این رو نکشیدم یکی بهم توجه کنه دوستم داشته براش مهم باشم برام وقت و ارزش قائل باشه ولی فکر میکنم میشه به جیمین اعتماد کرد داخل ذهنم حرف میزدم که متوجه فشاری که جیمین وارد کرد شدم و به خودم آمدم و دستش رو محکم گرفتم فک کنم متوجه شد که استرس دارم رسیدیم به میز تهیونک که سرم رو بالا آوردم و چهره عصبی تهیونگ رو دیدم نشستم و جیمین کنارم نشست و....
نیلا:سلام
جیمین :سلام
تهیونگ :اینجه چه خبره ؟نیلا ما قرار هست ازدواج کنیم با هم این گوساله کی هست؟!؟
نیلا:کیک تهیونگ راجب عشق من درست صحبت کن یک
دوماً کی گفته من جیمین رو دوست دارم و با هیچکس عوضش نمیکنم
سوم خبری سلامتی و ازدواج ما
تهیونگ :عه پس بهم ثابت کن
همون لحظه نیلا دست جیمین رو فشار داد و جیمین جلوی تهیونگ نیلا رو بوسید
نیلا :فهمیدی
تهیونگ :فکر کردی آنقدر احمقم این رو دوست پسر و دختر هم میتونن برای ثابت کردن الکی انجام بدن گفتی ازدواج نکردین؟؟!
نیلا:نقشه ات چیه؟
جیمین:فراموشت نمیکنم داخل عروسیمون شرکت میکنی
تهیونگ :باهوشم هستی
جیمین :معلومه
تهیونگ:باید خودم با چشمای خودم ببینم که دارن اسمتون رو داخل شناسنامه میزارن و دارن خطبه رو میخونن
جیمین :باشه فردا همینجا باش و کارت رو بگیر
جیمین : خدانگهدار مستر کیم
نیلا : خداحافظ ته
تهیونگ :انتقام بدی در انتظارتون هست خدانگهدار عزیزم
دوباره باهام از کافه آمدن بیرون و سوار شدن
داخل ماشین سکوتی بود که بعد از درو شدن و حرف جیمین و چهره شوک نیلا شکست
جیمین :....
ادامه دارد
استرس بدی داشتم اولین بار بود کسی اینطوری بهم توجه میکرد خب حس خوبی داشت مخصوصا برای منی که تا حالا طمع این رو نکشیدم یکی بهم توجه کنه دوستم داشته براش مهم باشم برام وقت و ارزش قائل باشه ولی فکر میکنم میشه به جیمین اعتماد کرد داخل ذهنم حرف میزدم که متوجه فشاری که جیمین وارد کرد شدم و به خودم آمدم و دستش رو محکم گرفتم فک کنم متوجه شد که استرس دارم رسیدیم به میز تهیونک که سرم رو بالا آوردم و چهره عصبی تهیونگ رو دیدم نشستم و جیمین کنارم نشست و....
نیلا:سلام
جیمین :سلام
تهیونگ :اینجه چه خبره ؟نیلا ما قرار هست ازدواج کنیم با هم این گوساله کی هست؟!؟
نیلا:کیک تهیونگ راجب عشق من درست صحبت کن یک
دوماً کی گفته من جیمین رو دوست دارم و با هیچکس عوضش نمیکنم
سوم خبری سلامتی و ازدواج ما
تهیونگ :عه پس بهم ثابت کن
همون لحظه نیلا دست جیمین رو فشار داد و جیمین جلوی تهیونگ نیلا رو بوسید
نیلا :فهمیدی
تهیونگ :فکر کردی آنقدر احمقم این رو دوست پسر و دختر هم میتونن برای ثابت کردن الکی انجام بدن گفتی ازدواج نکردین؟؟!
نیلا:نقشه ات چیه؟
جیمین:فراموشت نمیکنم داخل عروسیمون شرکت میکنی
تهیونگ :باهوشم هستی
جیمین :معلومه
تهیونگ:باید خودم با چشمای خودم ببینم که دارن اسمتون رو داخل شناسنامه میزارن و دارن خطبه رو میخونن
جیمین :باشه فردا همینجا باش و کارت رو بگیر
جیمین : خدانگهدار مستر کیم
نیلا : خداحافظ ته
تهیونگ :انتقام بدی در انتظارتون هست خدانگهدار عزیزم
دوباره باهام از کافه آمدن بیرون و سوار شدن
داخل ماشین سکوتی بود که بعد از درو شدن و حرف جیمین و چهره شوک نیلا شکست
جیمین :....
ادامه دارد
۳.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.