جیمین ویو
جیمین ویو
کلی سوال ذهنم رو درگیر کرده بود چرا و چطور می میخواستن ازدواج کنن ولی مهمتر این بود که کاری کنم این ازدواج صورت نگیرد به بهترین نحوه پس میزارم بره بعد بهش بگه ازدواج کرده
اره ولی باکی باید یکی رو پیدا کنم
جیمین : گفتی به زور؟
نیلا:اره
جیمین: میخوای لغوش کنی؟
نیلا:اره چطوری؟
جیمین:میتونی لایه پسر بری بگی باهاش ازدواج کردی
نیلا:باکی اون میدونه من از پسرا بدم میاد
جیمین:نمیدونم دوست من جین هست ولی دوست دختر داره
نیلا:میدونم خیلی پرو هستم ولی ......تو میتونی اون فرد باشی
جیمین:(داخل ذهنش اره همینه) خب آره میام مشکلی ندارم
نیلا:پس بریم بخوابیم که فردا برم
جیمین:اره راستی برات لباس میارم فردا تو برو بخواب
نیلا:اوکی شب بخیر راستی من کجا بخوابم
جیمین: همراهم بیا بقیه اتفاقا رو پر کردم و فقط یه اتاقه با من بیا
نیلا اوکی میام ولی با تو باید روی یه تخت بخوابم
جیمین:اره بیا برو بخواب حرف نزن یه عالمه بالشت میزارم
نیلا : اوفففف باشه
فردا*
بیدار شدیم هر دو هم زمان هردوتاشون دست هاشوم قفل در دست دیگری بود و صورتهاشون نزدیک هم نیلا جیغی زد و رفت پایین جیمین هم رفت دستشویی و بعدش نیلا 1ساعت بعد
جیمین:زنگ بزن بگو الان بیام یا نه
نیلا زنگ زد تهیونگ
تهیونگ : سلام بیبی
نیلا:سلام راستی کی بیام ؟
تهیونگ :میتونی بیب؟
نیلا:اره
تهیونگ :۱ساعت دیگه آدرس رو برات میفرستم
نیلا:اوکی
کلی سوال ذهنم رو درگیر کرده بود چرا و چطور می میخواستن ازدواج کنن ولی مهمتر این بود که کاری کنم این ازدواج صورت نگیرد به بهترین نحوه پس میزارم بره بعد بهش بگه ازدواج کرده
اره ولی باکی باید یکی رو پیدا کنم
جیمین : گفتی به زور؟
نیلا:اره
جیمین: میخوای لغوش کنی؟
نیلا:اره چطوری؟
جیمین:میتونی لایه پسر بری بگی باهاش ازدواج کردی
نیلا:باکی اون میدونه من از پسرا بدم میاد
جیمین:نمیدونم دوست من جین هست ولی دوست دختر داره
نیلا:میدونم خیلی پرو هستم ولی ......تو میتونی اون فرد باشی
جیمین:(داخل ذهنش اره همینه) خب آره میام مشکلی ندارم
نیلا:پس بریم بخوابیم که فردا برم
جیمین:اره راستی برات لباس میارم فردا تو برو بخواب
نیلا:اوکی شب بخیر راستی من کجا بخوابم
جیمین: همراهم بیا بقیه اتفاقا رو پر کردم و فقط یه اتاقه با من بیا
نیلا اوکی میام ولی با تو باید روی یه تخت بخوابم
جیمین:اره بیا برو بخواب حرف نزن یه عالمه بالشت میزارم
نیلا : اوفففف باشه
فردا*
بیدار شدیم هر دو هم زمان هردوتاشون دست هاشوم قفل در دست دیگری بود و صورتهاشون نزدیک هم نیلا جیغی زد و رفت پایین جیمین هم رفت دستشویی و بعدش نیلا 1ساعت بعد
جیمین:زنگ بزن بگو الان بیام یا نه
نیلا زنگ زد تهیونگ
تهیونگ : سلام بیبی
نیلا:سلام راستی کی بیام ؟
تهیونگ :میتونی بیب؟
نیلا:اره
تهیونگ :۱ساعت دیگه آدرس رو برات میفرستم
نیلا:اوکی
۳.۶k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.