"نفرین عشق"
"نفرین عشق"
season:²
part:⁵⁷
تهیونگ:دوست داری که مامانت باشه؟
با هیجان جواب داد
باک هیون:معلومه که آره
تهیونگ:پس...
باک هیون:مامان
نمیدونستم به کار این پدر پسر چی بگم که با حرف باک هیون به خودم اومدم و شوک زده گفتم
یونا:بله
باک هیون:دوست دارم
با لبخند گفتم
یونا:منم
سرمو انداخته بودم پایین و همش لبام رو میمکیدم که متوجه موذب بودنم شد
تهیونگ:پسرم،برو اتاق الان میام
باک هیون:ولی...میترسم
تهیونگ:اشکالی نداره چند دقیقه بیرون بمون الان میام
باک هیون:چی میشه اگه اینجا بمونم
تهیونگ:لطفا
هوفی کشید
باک هیون:چشم
با عصبانیت رفت بیرون
تهیونگ:خب..؟
یونا:خب که چی
با خنده گفت
تهیونگ: چطوری مامان
چشم غره رفتم
یونا:هه هه خیلی خنده دار بود
تهیونگ:میدونم
یونا:اینا چین به یه بچه ۶ ساله یاد دادی
تهیونگ:کدوما
یونا:قضیه ورزش اینا
تهیونگ:آها اون...اونا رو از ۴ سالگی میدونه
یونا:یعنی چی..؟ تازه افتخار هم میکنی؟
تهیونگ:من فقط بوسه رو بهش توضیح دادم
یونا:همونم نباید میگفتی
تهیونگ:بخاطر یه فیلم بود
یونا: تو با یه بچه میشینی فیلم میبینی؟
تهیونگ:خودم داشتم میدیدم که وسط قسمت بوسه اومد پیشم و وقتی دید ازم پرسید چیه منم نتونستم انکار کنم ولی تا حدی بهش واقعیت رو نگفتم و الکی گفتم دارن بازی میکنن
یونا:میتونستی دستتو بذاری روی صفحه تا نبینه
تهیونگ: تلویزیون بود
یونا:یکم عقب جلو میکردی و استپ میزدی
تهیونگ:میشه تموم کنی؟
با چشم غره جواب دادم
یونا:باشه
کمی نزدیکم شد و با نیشخند گفت
تهیونگ:به هر حال باید یه روزی میفهمید
یونا:چی میگی..از الان واسش زوده
تهیونگ:زودتر بفهمه بهتره
یونا:چی..؟منظورت چیه...هی!کمتر نزدیک شو
بیشتر نزدیک شد و لباش رو نزدیک گردنم قرار داد
تهیونگ:و اگه نزدیکتر بشم؟
ادامه دارد...
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #شوگا #نامجون #جیهوپ #جیمین #جین #اسمات #وانشات
season:²
part:⁵⁷
تهیونگ:دوست داری که مامانت باشه؟
با هیجان جواب داد
باک هیون:معلومه که آره
تهیونگ:پس...
باک هیون:مامان
نمیدونستم به کار این پدر پسر چی بگم که با حرف باک هیون به خودم اومدم و شوک زده گفتم
یونا:بله
باک هیون:دوست دارم
با لبخند گفتم
یونا:منم
سرمو انداخته بودم پایین و همش لبام رو میمکیدم که متوجه موذب بودنم شد
تهیونگ:پسرم،برو اتاق الان میام
باک هیون:ولی...میترسم
تهیونگ:اشکالی نداره چند دقیقه بیرون بمون الان میام
باک هیون:چی میشه اگه اینجا بمونم
تهیونگ:لطفا
هوفی کشید
باک هیون:چشم
با عصبانیت رفت بیرون
تهیونگ:خب..؟
یونا:خب که چی
با خنده گفت
تهیونگ: چطوری مامان
چشم غره رفتم
یونا:هه هه خیلی خنده دار بود
تهیونگ:میدونم
یونا:اینا چین به یه بچه ۶ ساله یاد دادی
تهیونگ:کدوما
یونا:قضیه ورزش اینا
تهیونگ:آها اون...اونا رو از ۴ سالگی میدونه
یونا:یعنی چی..؟ تازه افتخار هم میکنی؟
تهیونگ:من فقط بوسه رو بهش توضیح دادم
یونا:همونم نباید میگفتی
تهیونگ:بخاطر یه فیلم بود
یونا: تو با یه بچه میشینی فیلم میبینی؟
تهیونگ:خودم داشتم میدیدم که وسط قسمت بوسه اومد پیشم و وقتی دید ازم پرسید چیه منم نتونستم انکار کنم ولی تا حدی بهش واقعیت رو نگفتم و الکی گفتم دارن بازی میکنن
یونا:میتونستی دستتو بذاری روی صفحه تا نبینه
تهیونگ: تلویزیون بود
یونا:یکم عقب جلو میکردی و استپ میزدی
تهیونگ:میشه تموم کنی؟
با چشم غره جواب دادم
یونا:باشه
کمی نزدیکم شد و با نیشخند گفت
تهیونگ:به هر حال باید یه روزی میفهمید
یونا:چی میگی..از الان واسش زوده
تهیونگ:زودتر بفهمه بهتره
یونا:چی..؟منظورت چیه...هی!کمتر نزدیک شو
بیشتر نزدیک شد و لباش رو نزدیک گردنم قرار داد
تهیونگ:و اگه نزدیکتر بشم؟
ادامه دارد...
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #شوگا #نامجون #جیهوپ #جیمین #جین #اسمات #وانشات
۳.۵k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.