Devil or Angel⁵
Devil or Angel⁵
میجون: خیلی خوش اومدید
سویون: لیلی کجاست
بورا: تو اتاقش خوابه الانه که بیدار بشه
سویون: باشه
میجون: ناراحتی؟ ا/ت
ا/ت: جانم داداش
بورا: چیزی شده؟
ا/ت: یکم سرم درد میکنه
سویون: زندایی گفتم که کمکت میکنیم چیزی نشده که
میجون: چیو؟
ا/ت: هیچی
میجون: سویون عمو چیشده؟
سویون: زندایی جون نمیزاره بگم
ا/ت: داداش ول کن چیز مهمی نیست
بورا: چرا ناراحتی
میجون: جونگکوک کاری کرده؟
سویون: نه دایی کوک کاری نکرده باباجون مجبورش کرده
میجون: چیو؟
سویون: زندایی میتونم بگم؟
ا/ت:بگو
سویون: دایی کوک میخواد با یونازشته ازدواج کنه
میجون: چی؟
بورا:لیلی بیدار شده عزیزم برو پیشش
سویون: عمو میجون داییم کاری نکرده نرو بزنش
میجون: نمیخوام بزنمش
سویون: من میرم پیش لیلی
ا/ت: برو عزیزم
میجون: ا/ت راست میگه جونگکوک میخواد با یونا ازدواج کنه؟
ا/ت: فعلا معلوم نیست شاید اره
میجون: خب برای چی؟
ا/ت: چون من بچه نمیخوام اوهم میگه نیاز به وارث داره اخه دوتا بست نیست سویون داری دختری به این خوشگلی و داری پسر دار هم میشی هنوز نوه میخوای؟
بورا: پسر؟
ا/ت: بچه جانگمی پسره
بورا: اها تعجب کردم چند ماهشه خیلی وقته ندیدمش
ا/ت:پنج ماهشه
بورا: اها
ا/ت: میجون کجا؟
میجون: نمیتونم تحمل کنم میرم پیش جونگکوک
دستشو گرفتم
ا/ت: بشین
#فیک
#سناریو
میجون: خیلی خوش اومدید
سویون: لیلی کجاست
بورا: تو اتاقش خوابه الانه که بیدار بشه
سویون: باشه
میجون: ناراحتی؟ ا/ت
ا/ت: جانم داداش
بورا: چیزی شده؟
ا/ت: یکم سرم درد میکنه
سویون: زندایی گفتم که کمکت میکنیم چیزی نشده که
میجون: چیو؟
ا/ت: هیچی
میجون: سویون عمو چیشده؟
سویون: زندایی جون نمیزاره بگم
ا/ت: داداش ول کن چیز مهمی نیست
بورا: چرا ناراحتی
میجون: جونگکوک کاری کرده؟
سویون: نه دایی کوک کاری نکرده باباجون مجبورش کرده
میجون: چیو؟
سویون: زندایی میتونم بگم؟
ا/ت:بگو
سویون: دایی کوک میخواد با یونازشته ازدواج کنه
میجون: چی؟
بورا:لیلی بیدار شده عزیزم برو پیشش
سویون: عمو میجون داییم کاری نکرده نرو بزنش
میجون: نمیخوام بزنمش
سویون: من میرم پیش لیلی
ا/ت: برو عزیزم
میجون: ا/ت راست میگه جونگکوک میخواد با یونا ازدواج کنه؟
ا/ت: فعلا معلوم نیست شاید اره
میجون: خب برای چی؟
ا/ت: چون من بچه نمیخوام اوهم میگه نیاز به وارث داره اخه دوتا بست نیست سویون داری دختری به این خوشگلی و داری پسر دار هم میشی هنوز نوه میخوای؟
بورا: پسر؟
ا/ت: بچه جانگمی پسره
بورا: اها تعجب کردم چند ماهشه خیلی وقته ندیدمش
ا/ت:پنج ماهشه
بورا: اها
ا/ت: میجون کجا؟
میجون: نمیتونم تحمل کنم میرم پیش جونگکوک
دستشو گرفتم
ا/ت: بشین
#فیک
#سناریو
۲۵.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.