رمان سنگ قلب مغرور
رمان سنگ قلب مغرور
پارت ۱
خیلی وقته یاد گرفتم بخندم. اگر تمام دنیا بدبختیهاشو
بهم هدیه بده بازم میخندم.گریه هامو بغض هامو هق هقامو فقط باید بالشت رو تخت خوابم ببینه. فقط بالشت تخت خوابم رفیق غم و ناراحتی هامه.
تنها شاهد اشکهای من این اتاقه که تنهایی من سهمشه..
*****
-اه خدا لعنتت کنه پروانه که صبح به این زودی منه بدبختو داری عذاب میدی.
گوشی رو با بدبختی پیدا کردم.مثل هرروز این پروانه باید مثل الارم گوشی تنو و بدنه منو بلرزونه.
-چته دختر، بابا من نخوام تو یکی منو از خواب بیدار کنی کدوم خریو باید ملاقات کنم؟؟ها؟
-هوووی بابا نفس بگیر.خوبه خواب بودی اینطور تخت رو گاز میری .والا..
-مرگ.کوفت.پروانه به خدا اگه گیرت بیارم خودتو رسما مرده بدون.
-باشه بابا حالا بزار ببینی بعد.میگم زوتر بیا منتظرم.
-باشه بابا.میام.امر دیگه ای؟؟
-نه عاشقتم عزیزم. هلاکتم دربست. مخلصیم. بای.
-زبون باز،خر شدم. در ضمن کمتر فک بزن. خدافظ
هی خدا کی میشه از دست این فرشته عذاب خلاص شم . ولی خداییش فرشته است این پروانه. دختر خوبیه فقط یه ذره خوله فقط یه ذرره.
از روی تخت بلند شدم. حال و حوصله مرتب کردنشو ندارم مگه غیر از من و پروانه کی تو این خونه پا میزاره
که بخوام نگران تمیزی و جمعو جوریش باشم .
امروز حسابی باید انرژی داشته باشم چون قراره حسابی بدو بدو و کل کل داشته باشیم . رفتم تو اتاقم و به سخترین قسمته روزم رسیدم. اوففف حالا چی بپوشم؟؟
یعنی اگر ما دخترا یه اتاق مخصوص لباس داشته باشیم یا یه کمد یا فقط چند دست لباس فرقی نمیکنه
بازم سر پوشیدن همیشه گیریم. منم که نماد کامل یه دختر(!) پس خیلی معمولیه که الان دارم با خودم کلنجار میرم واسه پوشیدن!!!
بالاخره راضی شدم شلوار جین مشکی رو با مانتوی بلند نخی سبز ابی که سر استینای سه ربعش ترمه دوزی داره بپوشم.
رفتم روبروی ایینه بزرگ کنسول آرایش ایستادم و مثل همیشه چند ثانیه به دختر توی ایینه زل زدم و باز تکرار کردم کردم هنوز، باید زندگی کنی. هنوز،باید نفس بکشی. هنوز......هنوز........هنوز.......
زل زدم به خودم،یعنی به دختر توی ایینه زل زدم .
یه دختر که قد و هیکلیش به قول پروانه توی گونی هم جذاب و خواستنیه.
پارت ۱
خیلی وقته یاد گرفتم بخندم. اگر تمام دنیا بدبختیهاشو
بهم هدیه بده بازم میخندم.گریه هامو بغض هامو هق هقامو فقط باید بالشت رو تخت خوابم ببینه. فقط بالشت تخت خوابم رفیق غم و ناراحتی هامه.
تنها شاهد اشکهای من این اتاقه که تنهایی من سهمشه..
*****
-اه خدا لعنتت کنه پروانه که صبح به این زودی منه بدبختو داری عذاب میدی.
گوشی رو با بدبختی پیدا کردم.مثل هرروز این پروانه باید مثل الارم گوشی تنو و بدنه منو بلرزونه.
-چته دختر، بابا من نخوام تو یکی منو از خواب بیدار کنی کدوم خریو باید ملاقات کنم؟؟ها؟
-هوووی بابا نفس بگیر.خوبه خواب بودی اینطور تخت رو گاز میری .والا..
-مرگ.کوفت.پروانه به خدا اگه گیرت بیارم خودتو رسما مرده بدون.
-باشه بابا حالا بزار ببینی بعد.میگم زوتر بیا منتظرم.
-باشه بابا.میام.امر دیگه ای؟؟
-نه عاشقتم عزیزم. هلاکتم دربست. مخلصیم. بای.
-زبون باز،خر شدم. در ضمن کمتر فک بزن. خدافظ
هی خدا کی میشه از دست این فرشته عذاب خلاص شم . ولی خداییش فرشته است این پروانه. دختر خوبیه فقط یه ذره خوله فقط یه ذرره.
از روی تخت بلند شدم. حال و حوصله مرتب کردنشو ندارم مگه غیر از من و پروانه کی تو این خونه پا میزاره
که بخوام نگران تمیزی و جمعو جوریش باشم .
امروز حسابی باید انرژی داشته باشم چون قراره حسابی بدو بدو و کل کل داشته باشیم . رفتم تو اتاقم و به سخترین قسمته روزم رسیدم. اوففف حالا چی بپوشم؟؟
یعنی اگر ما دخترا یه اتاق مخصوص لباس داشته باشیم یا یه کمد یا فقط چند دست لباس فرقی نمیکنه
بازم سر پوشیدن همیشه گیریم. منم که نماد کامل یه دختر(!) پس خیلی معمولیه که الان دارم با خودم کلنجار میرم واسه پوشیدن!!!
بالاخره راضی شدم شلوار جین مشکی رو با مانتوی بلند نخی سبز ابی که سر استینای سه ربعش ترمه دوزی داره بپوشم.
رفتم روبروی ایینه بزرگ کنسول آرایش ایستادم و مثل همیشه چند ثانیه به دختر توی ایینه زل زدم و باز تکرار کردم کردم هنوز، باید زندگی کنی. هنوز،باید نفس بکشی. هنوز......هنوز........هنوز.......
زل زدم به خودم،یعنی به دختر توی ایینه زل زدم .
یه دختر که قد و هیکلیش به قول پروانه توی گونی هم جذاب و خواستنیه.
۶.۵k
۰۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.