عشق تو کتابا ----پارت۷
-بشین اینارو جمع کنم کمکت میکنم
نه ممنون
بدون توجه به اون راه افتادم که یهو رفتم رو هوا با تعجب بهش نگاه کردم
-هوا برت نداره فقط برای اینکه نگن از زنش نتونست محافظت کنه دارم این کارو میکنم
سرمو تکون دادم اعماق وجودم توی نقطه کوری از قلبم احساس ناراحتی کردم ولی بهش توجهی نکردم روی تخت گذاشتم و رفت بیرون دراز کشیدم به سه نکشید خوابم برد بیدار شدم به اطراف نگاه کردم کسی نبود بلند شدم و با کلی دردسر رفتم بیرون رفتم پایین مامان تهیونگ؟رفتم سمتشون مامانش تا منو دید چشم برگردون و به تهیونگ گفت
!وقتی بدون اطلاع به من زن میگیری همین میشه
-فکر نکنم نظر خواسته باشم
مامان تهیونگ با حرص بهش نگاه کرد چرا با مامانش اینجوریه ؟ رفتم پیششون و سلام کردم بعد چند دقیقه سکوت در باز شد یه دختر خوشگل اومد تو اول حس خوبی بهش داشتم بهش با مهربونی سلام کردم ولی خیلی بد و بی ادبانه بهم سلام کرد و رفت به تهیونگ چسبید خلاف انتظارم تهیونگم بدش نیومد کنار تهیونگ نشست حس عجیبی داشتم ولی نمیخواستم بهش فکر کنم نشسته بودیم که
!هی دختر نمیخوای قهوه بیاری؟
با تعجب بهش نگاه کردم مگه خدمتکارا نیستن همینجوری داشتم بهش نگاه میکردم که
!نمیخوای بلند بشی
سریع بلند شدم
چرا چرا ببخشید
رفتم قهوه درست کردم فنجون ها رو گذاشتم تو سینی صداشون کم و بیش میومد
-حق نداری بهش دستور بدی
!ورا اونوقت؟
-چون اون زنه منه
!اگه اون زنته چرا الان سوجین کنارته؟
-اینش به تو مربوط نیست
! درست حرف بزن
رفتم بیرون که ساکت شدن برای مامان تهیونگ فنجون قهوه گذاشتم و برای تهیونگم همینطور اومدم برای اون دختره که اسنش سوجین بود بزارم که یهو بلند شد و خورد به سینی که موجب شد سینی برگرده روی منو و قهوه های فنجون بریزه روی من سوجین جیغ کشید بجای من اون جیغ میزنه؟عجیبه
#ای ای حواست کجاست
! خوبی سوجین چیکار نیکنی دختره دست و پا چلفتی
شکمم میسوخت قهوه خیلی داغ بود قطعا تاول میزنه بلند شدم نمیتونستم خم بشم ولی بزور خم شدم
ببخشید متوجه نشدم
سوجین با حالت مرموزی نگام کرد اومدم برم که تهیونگ بلند شد اومد کنارم
-خوبی؟
اوهوم خوبم میرم برای سوجین پماد بیارم
- برای اون؟ تو صدمه دیدی
الان اون مهمونه
-تو جایی نمیری تا بیام
نمیخواد من میرم
لومدم رد بشم که دستمو گرفت و کشید و انداختم رو مبل شکمم درد گرفت محبتشم دردناکه
-میشینی تکونم نمیخوری
مامانش و سوجین داشتن با تعجب بهمون نگاه میکردن تهیونگ بدون توجه به اونا رفت و جعبه کمک های اولیه اورد کرم سوختنی برداشت داشت دستش میرفت سمت لباسم که دستشو گرفتم
خودم انجامش میدم
کرم بهم داد بلند شدم برم تو اتاق تا پماد بزنم
-کجا
میرم پمادم بزنم
-باشه
رفتم تو اتاق پام کم بود اینم اضاف شد...
نه ممنون
بدون توجه به اون راه افتادم که یهو رفتم رو هوا با تعجب بهش نگاه کردم
-هوا برت نداره فقط برای اینکه نگن از زنش نتونست محافظت کنه دارم این کارو میکنم
سرمو تکون دادم اعماق وجودم توی نقطه کوری از قلبم احساس ناراحتی کردم ولی بهش توجهی نکردم روی تخت گذاشتم و رفت بیرون دراز کشیدم به سه نکشید خوابم برد بیدار شدم به اطراف نگاه کردم کسی نبود بلند شدم و با کلی دردسر رفتم بیرون رفتم پایین مامان تهیونگ؟رفتم سمتشون مامانش تا منو دید چشم برگردون و به تهیونگ گفت
!وقتی بدون اطلاع به من زن میگیری همین میشه
-فکر نکنم نظر خواسته باشم
مامان تهیونگ با حرص بهش نگاه کرد چرا با مامانش اینجوریه ؟ رفتم پیششون و سلام کردم بعد چند دقیقه سکوت در باز شد یه دختر خوشگل اومد تو اول حس خوبی بهش داشتم بهش با مهربونی سلام کردم ولی خیلی بد و بی ادبانه بهم سلام کرد و رفت به تهیونگ چسبید خلاف انتظارم تهیونگم بدش نیومد کنار تهیونگ نشست حس عجیبی داشتم ولی نمیخواستم بهش فکر کنم نشسته بودیم که
!هی دختر نمیخوای قهوه بیاری؟
با تعجب بهش نگاه کردم مگه خدمتکارا نیستن همینجوری داشتم بهش نگاه میکردم که
!نمیخوای بلند بشی
سریع بلند شدم
چرا چرا ببخشید
رفتم قهوه درست کردم فنجون ها رو گذاشتم تو سینی صداشون کم و بیش میومد
-حق نداری بهش دستور بدی
!ورا اونوقت؟
-چون اون زنه منه
!اگه اون زنته چرا الان سوجین کنارته؟
-اینش به تو مربوط نیست
! درست حرف بزن
رفتم بیرون که ساکت شدن برای مامان تهیونگ فنجون قهوه گذاشتم و برای تهیونگم همینطور اومدم برای اون دختره که اسنش سوجین بود بزارم که یهو بلند شد و خورد به سینی که موجب شد سینی برگرده روی منو و قهوه های فنجون بریزه روی من سوجین جیغ کشید بجای من اون جیغ میزنه؟عجیبه
#ای ای حواست کجاست
! خوبی سوجین چیکار نیکنی دختره دست و پا چلفتی
شکمم میسوخت قهوه خیلی داغ بود قطعا تاول میزنه بلند شدم نمیتونستم خم بشم ولی بزور خم شدم
ببخشید متوجه نشدم
سوجین با حالت مرموزی نگام کرد اومدم برم که تهیونگ بلند شد اومد کنارم
-خوبی؟
اوهوم خوبم میرم برای سوجین پماد بیارم
- برای اون؟ تو صدمه دیدی
الان اون مهمونه
-تو جایی نمیری تا بیام
نمیخواد من میرم
لومدم رد بشم که دستمو گرفت و کشید و انداختم رو مبل شکمم درد گرفت محبتشم دردناکه
-میشینی تکونم نمیخوری
مامانش و سوجین داشتن با تعجب بهمون نگاه میکردن تهیونگ بدون توجه به اونا رفت و جعبه کمک های اولیه اورد کرم سوختنی برداشت داشت دستش میرفت سمت لباسم که دستشو گرفتم
خودم انجامش میدم
کرم بهم داد بلند شدم برم تو اتاق تا پماد بزنم
-کجا
میرم پمادم بزنم
-باشه
رفتم تو اتاق پام کم بود اینم اضاف شد...
۹۰۴
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.