🖤عشق مافیایی من پارت اول🖤
🖤عشق مافیایی من پارت اول🖤
(ویو ات)
بازم یه روز دیگه
از رو تخت بلند شدم ساعت ۱۲. کارای مربوطه رو کردم . رفتم پایین دیدم که میز صبنانه چیده شده بود . یادم اومد امروز مامانم خونه نیست . صبحانمو خوردم . رفتم بالا
داشتم آرایش می کردم که گوشیم زنگ خورد
لینا بود
لینا : سلام گوزن
ات : سلام بز کوهی
لینا : میگم امروز میای بریم بار ؟
ات : آره کی بیام دنبالت ؟
لینا : ساعت پنج
ات :اوکی بای
لینا :بای
ساعت دو بود
رفتم لباسمو انتخاب کردم . یه دوش یک ساعته گرفتم
اومدم موهامو خشک کردم . روتین پوستیمو انجام دادم
رفتم پایین یه نودل درست کردم خوردم
ساعت چهارو نیم بود
لباسمو پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم
《پرش زمانی خونه لینا》
زنگ زدم به لینا که بیاد پایین
لینا : هلو من اومدم
ات : سوار شو بریم
رسیدیم بار
رفتیم تو یه گوشه نشستیم
بارمن : چی میل دارید
لینا : دوتا آبجو
#وانشات
#فیکشن
#جین
#hannah
(ویو ات)
بازم یه روز دیگه
از رو تخت بلند شدم ساعت ۱۲. کارای مربوطه رو کردم . رفتم پایین دیدم که میز صبنانه چیده شده بود . یادم اومد امروز مامانم خونه نیست . صبحانمو خوردم . رفتم بالا
داشتم آرایش می کردم که گوشیم زنگ خورد
لینا بود
لینا : سلام گوزن
ات : سلام بز کوهی
لینا : میگم امروز میای بریم بار ؟
ات : آره کی بیام دنبالت ؟
لینا : ساعت پنج
ات :اوکی بای
لینا :بای
ساعت دو بود
رفتم لباسمو انتخاب کردم . یه دوش یک ساعته گرفتم
اومدم موهامو خشک کردم . روتین پوستیمو انجام دادم
رفتم پایین یه نودل درست کردم خوردم
ساعت چهارو نیم بود
لباسمو پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم
《پرش زمانی خونه لینا》
زنگ زدم به لینا که بیاد پایین
لینا : هلو من اومدم
ات : سوار شو بریم
رسیدیم بار
رفتیم تو یه گوشه نشستیم
بارمن : چی میل دارید
لینا : دوتا آبجو
#وانشات
#فیکشن
#جین
#hannah
۳۵.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.