عشق مافیایی من پارت سوم

🖤عشق مافیایی من پارت سوم🖤
(ویو ات)
داشتیم حرف می زدیم که بارمن اومد
بارمن : بفرمایید
لینا : ممنون
تهیونگ : واسه ما هم دوتا بیار
بارمن : چشم
گوشیم زنگ خورد بابام بود
(بابای ات رو ب ات نشون میدم)
ب ات : سلام دخترم کجایی ؟
ات : سلام با لینا بیرونم
ب ات : باشه دیروقت نیای خونه ها
ات : باشه خدافظ
نگاه کردم ساعت شیش بود
به لینا گفتم پاشه بریم
از جین و تهیونگ خدافظی کردیم و رفتیم به سمت ماشین
سوار شدیم و حرکت کردیم
لینا رو رسوندم و به سمت خونه رانندگی کردم
رسیدم در خونه رو که باز کردم ...
#hannah
#وانشات
#جین
#فیکشن
دیدگاه ها (۴)

🖤عشق مافیایی من پارت چهارم🖤(ویو جین) امروز که ات رو دیدم خیل...

🖤عشق مافیایی من پارت پنجم🖤(ویو ات)که یهو در باز شد یه پسره ا...

🖤عشق مافیایی من پارت دوم🖤(ویو جین)با تهیونگ اومدیم باریه گوش...

🖤عشق مافیایی من پارت اول🖤(ویو ات)بازم یه روز دیگه از رو تخت ...

پارت 6 وقتی دوستش داشتی اما

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط