ارباب و برده p²
ات ویو: وقتی رسیدیم دیدم او مای گاد چقدر این بزرگه (عمارتو میگه منحرفا)
ته :اهم اگه دید زدنت تموم شد برو داخل
ات:بله ببخشید
رفتن داخل
ته:اجوما
اجوما :بله پسرم
ته :به این دختره یه اتاق بده و قوانین رو بهش بگو و تو هم از امروز خدمتکار عمارتی
ات:چی
ته:همین که شنیدی
خلاصش که ات رفت اتاقش اجوما هم که میشه خدمتکار پیر اگه نمیدونستین و قوانین رو بهش گفت و یه لباس خدمتکاری داد بهش و اونم پوشید و رفتن اتاق خدمتکارا که یه اتاق کوچیکی بود و خدمتکارا اونجا وسایل تمیز کردن رو گذاشته بودن
اجوما:دخترم اینا بقیه ی خدمتکارا هستن
ات:سلام
همه:سلام
سوجین(یکی از خدمتکارا)سلام اسمت چیه
ات:اسمم کیم ات هست
سوجین: خب ات چند سالته
ات:19 سالمه و تو
سوجین: من 22 سالمه
ات:آها
سوجین:میتونیم باهم دوست باشیم؟
ات:البته چرا که نه
سوجین:اوکی بیا بریم آشپزخونه واسه ارباب غذا درست کنیم امروز دوست دختر رو مخ ارباب هم میاد ایش
ات:دوست دخترش؟
سوجین:اره
ات: باشه بریم
رفتن غذا درست کردن و دوست دختر اربابشونم اومد😑
لیا:هوی کلفت پیر (رو به اجوما)
اجوما:بله خانم
لیا :اربابت کوش؟
اجوما:اتاقشونن
لیا :باشه گمشو حالا هم
اجوما:باشه
لیا:هوی بدبخت(رو به ات)
ات:چرا باهام اینجوری حرف میزنی ؟
لیا: الان میفهمیم
لیا موهای ات رو گرفت و ات هم جیغ زد
ته ویو:
داشتم برای جیمین فایل جلسه رو آماده میکردم ک میخواست بره دیدم صدای جیغ میاد. رفتم پایین دیدم لیا و ات دعواشونه
ته: بسه
ات: چشم
لیا:اووو عشقم (موهای ات رو گرفت و هولش داد که باعث شد بخوره زمین و لبش زخم شه)
ته:لیا
بعدشم همو بوسیدن ایش چندشا
ته :اهم اگه دید زدنت تموم شد برو داخل
ات:بله ببخشید
رفتن داخل
ته:اجوما
اجوما :بله پسرم
ته :به این دختره یه اتاق بده و قوانین رو بهش بگو و تو هم از امروز خدمتکار عمارتی
ات:چی
ته:همین که شنیدی
خلاصش که ات رفت اتاقش اجوما هم که میشه خدمتکار پیر اگه نمیدونستین و قوانین رو بهش گفت و یه لباس خدمتکاری داد بهش و اونم پوشید و رفتن اتاق خدمتکارا که یه اتاق کوچیکی بود و خدمتکارا اونجا وسایل تمیز کردن رو گذاشته بودن
اجوما:دخترم اینا بقیه ی خدمتکارا هستن
ات:سلام
همه:سلام
سوجین(یکی از خدمتکارا)سلام اسمت چیه
ات:اسمم کیم ات هست
سوجین: خب ات چند سالته
ات:19 سالمه و تو
سوجین: من 22 سالمه
ات:آها
سوجین:میتونیم باهم دوست باشیم؟
ات:البته چرا که نه
سوجین:اوکی بیا بریم آشپزخونه واسه ارباب غذا درست کنیم امروز دوست دختر رو مخ ارباب هم میاد ایش
ات:دوست دخترش؟
سوجین:اره
ات: باشه بریم
رفتن غذا درست کردن و دوست دختر اربابشونم اومد😑
لیا:هوی کلفت پیر (رو به اجوما)
اجوما:بله خانم
لیا :اربابت کوش؟
اجوما:اتاقشونن
لیا :باشه گمشو حالا هم
اجوما:باشه
لیا:هوی بدبخت(رو به ات)
ات:چرا باهام اینجوری حرف میزنی ؟
لیا: الان میفهمیم
لیا موهای ات رو گرفت و ات هم جیغ زد
ته ویو:
داشتم برای جیمین فایل جلسه رو آماده میکردم ک میخواست بره دیدم صدای جیغ میاد. رفتم پایین دیدم لیا و ات دعواشونه
ته: بسه
ات: چشم
لیا:اووو عشقم (موهای ات رو گرفت و هولش داد که باعث شد بخوره زمین و لبش زخم شه)
ته:لیا
بعدشم همو بوسیدن ایش چندشا
۷.۶k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.