متعلق به او:
متعلق به او:
#part:24
کوک کلاه هودیشو انداخت رو سرش و رفت بیرون با پولی که واسش مونده بود تاکسی گرفت و به مقصدش رسید عروسی تو خونه خودشون برگزار میشد کوک از دیوار بالا رفت پرید تو حیات عمارت صدا آهنگ ملایم میومد کوک آروم وارد جمعیت شد و به جلو نگاه کرد چقدر خوشگل شده بود کوک لبخند تلخی زد با دیدن مردی که به چهرش میخورد چهل سالشه اخمی کرد که یه دفع سئول چشمش بهش افتاد سئول سرشو پایین انداخت کوک نتونست تحمل کنه دستشو به سمت کمرش برد و اصلحش رو در آورد همه جلو بودن و اون بین درختا قایم شده بود پشت درخت وایساد اصلحشو به طرف سانگمین گرفت طوری گرفت که فقط تیر به اون بخوره و شلیک کرد و تیر به قفسه سینه سانگمین خورد همه به هم ریختن و جیغ زدن سئول چشمش به کوک خورد سرشو تکون داد و نیش خندی زد تیر هوایی زد و دوباره همه جیغ زدن
_همتونو پشیمون میکنم همتونو(عربده)
هیونگ سو چشمش به کوک خورد
ه.و:تو...تو باز سر و کلت اینجا پیدا شد؟
کوک اصلحشو سمت هیونگ سو گرفت
_دست از پا خطا کنید اربابتونو میفرستم اون دنیا
+تمومش کن جئون (کمی داد)
_تازه شروع ماجراست خانوم پارک
و بعد راهشو کشید رفت بیرون اصلحشو پرت کرد اونور تو خیابون داشت راه میرفت که یکی صداش کرد
....جئون؟
سرجاش وایستاد و برگشت
_چی میخوای؟
.....تو تو با جئون موهیول نسبتی داری؟
_شما اسم پدر منو از کجا میشناسید
....چ چی پدرت؟
_ببخشید اگه موضوع مهم نیست من برم
....پسرم من رفیق صمیمی پدرتم همه جارو دنبالت گشتم
اون مرد کوک رو بغل کرد کوک شوکه بود و متوجه نبود
_یعنی چی؟
...اینجا نمیشه با من بیا
_چرا باید بهتون اعتماد کنم
....چون مسئله زندگی توعه تازه پیدات کردم
و بعد کوک رو برد اون مرد رو میزش چندتا سند و مدرک انداخت
....نگاش کن بین اینا وصیت نامه پدرته
کوک زود اون مدارک رو برداشت
متن پرونده:جئون موهیول رئیس باند عقرب سیاه
_پدر من مافیا بوده؟
....اون جزو مافیا هایه رد یک جهان بود اما سر یه حادثه کشته شد وصیت نامش قبل مرگشو بخون
متن وصیت نامه:زمانی که این متن رو مینویسم من مردم چون خوب میدونستم سرنوشتم چیه این وصیت نامه فقط و فقط به دست پسرم برسه من تمام ثروتمو به پسرم واگذار میکنم و خوب میدونم پسرم قراره چه مرد بزرگی بشه تمام ثروتمو مخصوصا کله باند عقرب رو پسرم لایقه این مقامه
_باورم نمیشه
همون موقع جمعیت بیش از ۱۰۰ بادیگارد از در اومدن تو و همزمان گفتن
....ما از این به بعد به شما خدمت میکنیم رئیس
...هنوزم بهم اعتماد نداری؟
کوک اول سرشو پایین گرفت و بعد پوزخندی زد
_چرا که نه چی بهتر از این
#part:24
کوک کلاه هودیشو انداخت رو سرش و رفت بیرون با پولی که واسش مونده بود تاکسی گرفت و به مقصدش رسید عروسی تو خونه خودشون برگزار میشد کوک از دیوار بالا رفت پرید تو حیات عمارت صدا آهنگ ملایم میومد کوک آروم وارد جمعیت شد و به جلو نگاه کرد چقدر خوشگل شده بود کوک لبخند تلخی زد با دیدن مردی که به چهرش میخورد چهل سالشه اخمی کرد که یه دفع سئول چشمش بهش افتاد سئول سرشو پایین انداخت کوک نتونست تحمل کنه دستشو به سمت کمرش برد و اصلحش رو در آورد همه جلو بودن و اون بین درختا قایم شده بود پشت درخت وایساد اصلحشو به طرف سانگمین گرفت طوری گرفت که فقط تیر به اون بخوره و شلیک کرد و تیر به قفسه سینه سانگمین خورد همه به هم ریختن و جیغ زدن سئول چشمش به کوک خورد سرشو تکون داد و نیش خندی زد تیر هوایی زد و دوباره همه جیغ زدن
_همتونو پشیمون میکنم همتونو(عربده)
هیونگ سو چشمش به کوک خورد
ه.و:تو...تو باز سر و کلت اینجا پیدا شد؟
کوک اصلحشو سمت هیونگ سو گرفت
_دست از پا خطا کنید اربابتونو میفرستم اون دنیا
+تمومش کن جئون (کمی داد)
_تازه شروع ماجراست خانوم پارک
و بعد راهشو کشید رفت بیرون اصلحشو پرت کرد اونور تو خیابون داشت راه میرفت که یکی صداش کرد
....جئون؟
سرجاش وایستاد و برگشت
_چی میخوای؟
.....تو تو با جئون موهیول نسبتی داری؟
_شما اسم پدر منو از کجا میشناسید
....چ چی پدرت؟
_ببخشید اگه موضوع مهم نیست من برم
....پسرم من رفیق صمیمی پدرتم همه جارو دنبالت گشتم
اون مرد کوک رو بغل کرد کوک شوکه بود و متوجه نبود
_یعنی چی؟
...اینجا نمیشه با من بیا
_چرا باید بهتون اعتماد کنم
....چون مسئله زندگی توعه تازه پیدات کردم
و بعد کوک رو برد اون مرد رو میزش چندتا سند و مدرک انداخت
....نگاش کن بین اینا وصیت نامه پدرته
کوک زود اون مدارک رو برداشت
متن پرونده:جئون موهیول رئیس باند عقرب سیاه
_پدر من مافیا بوده؟
....اون جزو مافیا هایه رد یک جهان بود اما سر یه حادثه کشته شد وصیت نامش قبل مرگشو بخون
متن وصیت نامه:زمانی که این متن رو مینویسم من مردم چون خوب میدونستم سرنوشتم چیه این وصیت نامه فقط و فقط به دست پسرم برسه من تمام ثروتمو به پسرم واگذار میکنم و خوب میدونم پسرم قراره چه مرد بزرگی بشه تمام ثروتمو مخصوصا کله باند عقرب رو پسرم لایقه این مقامه
_باورم نمیشه
همون موقع جمعیت بیش از ۱۰۰ بادیگارد از در اومدن تو و همزمان گفتن
....ما از این به بعد به شما خدمت میکنیم رئیس
...هنوزم بهم اعتماد نداری؟
کوک اول سرشو پایین گرفت و بعد پوزخندی زد
_چرا که نه چی بهتر از این
۸.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.