متعلق به او:
متعلق به او:
#part22
دو ماه بعد:
دوماه از رابطه اون دوتا میگذشت اون دوتا حتی تو عمارت پارک هم یواشکی عشق بازی میکردن وقتایی که کوک تمرین بکس انجام میداد سئول یواشکی براش آب پرتغال میبرد اما به نظرتون این عشق پایداره؟چی باعث میشه از هم بپاچه درسته آدمایه خودخواه و زورگویی که هرکاری واسه منفعتش میکردن اون آدم کیه؟
(لی سانگمین رئیس باند شاهین منفور ترین مافیا کره)
صدا خندهاش کله اتاق رو گرفته بود درحالی که سیگار میکشید به عکسایه روبه روش نگاه میکرد
÷باورم نمیشه اون پارک هیونگ سو بزرگ انقدر احمق باشه مخصوصا اون دخترش که عاشق یه پسر کوچه بازاری شده اون خانوم کوچولو از قدیم قدیما مال من بوده جک(عربدع)
جک:بله ارباب
÷افراد آماده کن میریم به عمارت پارک
جک:چشم ارباب
سانگمین عکسارو تویه پاکت گذاشت و از اتاق خارج شد
پاکت رو جلو دست هیونگ سو انداخت
ه.و:چی میخوای سانگمین باز چیشده سر و کلت پیدا شده
÷قبل از اینکه پاکتو ببینی تو چقدر به بادیگارد جدیدت اعتماد داری؟
ه.و:یهو چیشدع که فکرت به بادیگاردام افتاده
÷هواست به دخترت هست؟
ه.و:اون خودش دیگه بزرگ شده
÷پاکتو نگاه کن
هیونگ سو پاکتو باز کرد با دیدن عکسا تعجب کرد خیلی تعجب کرد انگار تو مغزش یه بمب ساعتی انداخته بودن که هر لحظه ممکن بود منفجر شه
÷گوش کن اگه نمیخوای آبروتو ببرم باید دخترت با من ازدواج کنه خوب میدونم چقدر برات مهمه تا دو روز مهلت داری
و بعد راهشو کشید و رفت هیونگ سو هرچی وسیله رو میزش داشت و انداخت زمین و همش شکست محکم کوبید رو میز و با تلفنش به یکی از بادیگارداش زنگ زد
ه.و:زود اون جئون حروم زاده رو بنداز سیاه چال نشنیدی چی گفتم(عربدع)
از اتاق بیرون رفت و به سمت اتاق دخترش رفت و محکم در و باز کرد سئول با دیدن پدرش از جاش بلند شد
+ب. بابا
هیونگ سو سیلی تو گوشه سئول زد که سئول برق از سرش پرید
ه.و:اینجوری تربیتت کردم؟که دخترم آبرومو ببره؟
+چ چی شده بابا
هیونگ سو عکسارو تو صورت سئول پرت کرد سئول با دیدن عکسا خودش و کوک شوکه شد
+ب بابا م مگه من کار اشتباهی کردم عاشق شدم؟
ه.و:عاشق شدی؟تو چیت سرت میشه بچه؟خواهر زادمو پس زدی بخاطر این؟
+آره پس زدم چرا باید کسیو قبول کنم که دختر بازه؟
ه.و:من اینا حالیم نمیشه این پسر از این به بعد اینجا جایی نداره فردا شب واست خواستگار میاد
+من با هیچکس ازدواج نمیکنم(عربده)
ه.و:حتی اگه مسئله جون اون پسر باشه؟
+چ چی؟
اسلاید اول:سانگمین(برادر گلللل🤤)
#part22
دو ماه بعد:
دوماه از رابطه اون دوتا میگذشت اون دوتا حتی تو عمارت پارک هم یواشکی عشق بازی میکردن وقتایی که کوک تمرین بکس انجام میداد سئول یواشکی براش آب پرتغال میبرد اما به نظرتون این عشق پایداره؟چی باعث میشه از هم بپاچه درسته آدمایه خودخواه و زورگویی که هرکاری واسه منفعتش میکردن اون آدم کیه؟
(لی سانگمین رئیس باند شاهین منفور ترین مافیا کره)
صدا خندهاش کله اتاق رو گرفته بود درحالی که سیگار میکشید به عکسایه روبه روش نگاه میکرد
÷باورم نمیشه اون پارک هیونگ سو بزرگ انقدر احمق باشه مخصوصا اون دخترش که عاشق یه پسر کوچه بازاری شده اون خانوم کوچولو از قدیم قدیما مال من بوده جک(عربدع)
جک:بله ارباب
÷افراد آماده کن میریم به عمارت پارک
جک:چشم ارباب
سانگمین عکسارو تویه پاکت گذاشت و از اتاق خارج شد
پاکت رو جلو دست هیونگ سو انداخت
ه.و:چی میخوای سانگمین باز چیشده سر و کلت پیدا شده
÷قبل از اینکه پاکتو ببینی تو چقدر به بادیگارد جدیدت اعتماد داری؟
ه.و:یهو چیشدع که فکرت به بادیگاردام افتاده
÷هواست به دخترت هست؟
ه.و:اون خودش دیگه بزرگ شده
÷پاکتو نگاه کن
هیونگ سو پاکتو باز کرد با دیدن عکسا تعجب کرد خیلی تعجب کرد انگار تو مغزش یه بمب ساعتی انداخته بودن که هر لحظه ممکن بود منفجر شه
÷گوش کن اگه نمیخوای آبروتو ببرم باید دخترت با من ازدواج کنه خوب میدونم چقدر برات مهمه تا دو روز مهلت داری
و بعد راهشو کشید و رفت هیونگ سو هرچی وسیله رو میزش داشت و انداخت زمین و همش شکست محکم کوبید رو میز و با تلفنش به یکی از بادیگارداش زنگ زد
ه.و:زود اون جئون حروم زاده رو بنداز سیاه چال نشنیدی چی گفتم(عربدع)
از اتاق بیرون رفت و به سمت اتاق دخترش رفت و محکم در و باز کرد سئول با دیدن پدرش از جاش بلند شد
+ب. بابا
هیونگ سو سیلی تو گوشه سئول زد که سئول برق از سرش پرید
ه.و:اینجوری تربیتت کردم؟که دخترم آبرومو ببره؟
+چ چی شده بابا
هیونگ سو عکسارو تو صورت سئول پرت کرد سئول با دیدن عکسا خودش و کوک شوکه شد
+ب بابا م مگه من کار اشتباهی کردم عاشق شدم؟
ه.و:عاشق شدی؟تو چیت سرت میشه بچه؟خواهر زادمو پس زدی بخاطر این؟
+آره پس زدم چرا باید کسیو قبول کنم که دختر بازه؟
ه.و:من اینا حالیم نمیشه این پسر از این به بعد اینجا جایی نداره فردا شب واست خواستگار میاد
+من با هیچکس ازدواج نمیکنم(عربده)
ه.و:حتی اگه مسئله جون اون پسر باشه؟
+چ چی؟
اسلاید اول:سانگمین(برادر گلللل🤤)
۱۰.۱k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.