گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت

گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت
غرق محال می شوم ، خام دوباره بودنت

چهره ی زیبای تو را نقش خیال می کنم
باز به خواب خویشتن رسم محال می کنم

حسرت دیدار تو را آهِ دوباره می کشم
در شب بی ستاره ام تو را ستاره می کشم

کاش دوباره بنگری بر دل زار و خسته ام
خسته که نه ز عشق تو خرد شدم ، شکسته ام

روز میان خواب من باز غروب می شود
« اگر بیای از سفر آه چه خوب می شود »

مثل همیشه می روی باز تو از خیال من
باز تمام می شود آرزوی محال من

نقش تو پاک می شود باز ز خواب می پرم
حسرت دیدار تو را به کنج سینه می برم
دیدگاه ها (۱)

من قانعم شبانه به خوابی ببینمتاما فقط بیا که حسابی ببینمتحسر...

من تشنه ی دیدار تو هستم تو چه هستیآیینه ی دیوار تو هستم  تو ...

نشسته ای به قلبِ من، خیالِ پا شدن مکنتو جفتِ خوب قلبمی ، فکر...

جاده دلگیرست وقتی عشق همراهت نباشد دوستان باشند, اما یار دلخ...

گر چـه تمـام بـودنـم گمشده در نبودنت غـرقِ محال می شوم ، خام...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط