قدرت مرد بیگناه از همان بیگناهی اوست

#سهم_من_از_تو
پارت ۶
برادر بزرگ با نگران اسم خواهرش را فریاد زد و به سمت اون رفت
چانیول : ا.ت کجا بودی ؟ میدونی چقدر دنبالت گشتم ؟ فکر کردم بلایی سرت اومده وای خدایا قلبم داره تو دهنم نبض میزنه
دختر کوچک سعی در پنهان کردن نگرانی و استرش بود و تمام فکرش را پیش ان الهه ی پرستنی جا گزاشته بود
ا.ت : متاسفم داداشی داشتم این دوروبر ها دور میزدم نگاه میکردم میخواستم متن تحقیقمو جور کنم
چانیول نفس راحتی کشید و به خواهرش گفت که وقت رفتن رسیده و مادر منتظر انهاست و به خواهرش قول داد تا فردا دوباره به این تیمارستان بیان ......
................................................
پسر بزرگ درحال ورزش کردن بود اما تمام فکرش پیش ان دختر بود
بعد مدت ها اون دختر اولین کسی بود که جونگ کوک به غیر از اون دکتر ها و پرستار های احمق قضاوت گر دیده بود
اندامی لاغر و ضعیف قدی کوتاه و موهای بلند از نظر جونگ کوک اون دختر عجیب زیبا بود حتی در اولین نگاه هنوز هم در حال فکر کردن بود و متوجه ی ورود اون دو پرستار نشده بود
پرستار : جعون وقت خوردن داروهات رسیده زود باش
پرستار ها دارو های ارامبخش زیادی به خورد افراد غیر معمولی ان تیمارستان میدادند مخصوصا جعون جونگ کوک
اولین و تنها ترین قاتل ان تیمارستان ...
پسر بزرگ نیشخندی زد و بدون چون و چرا داروها را از دست پرستار گرفت و همراه یک لیوان اب خورد پرستار دوم بعد از چک کردن حال پسر اتاق را ترک کردند بی خبر از اینکه این پسر مرموز مدت هاست دارویی از دست انها مصرف نمیکند
با رفتن پرستار ها پسر نیشخند بزرگی به حال ان تیمارستان و افرادش زد و به ارامی روی تختش دراز کشید و تمام اتفاق های امروز را برای بار پنجم مرور کرد .....
دیدگاه ها (۱۰)

تعلقی که هرگز به خواب نمیرود هیولا به وجود می اورد

بخشش تنها رهایی از رنج است

بمان کنار دلم من غیر از نوشتن نوازش هم بلدم

ما خواب هستیم تا اینکه عاشق میشویم

عشق من🎀(پارت ۱)مثل همیشه بود.حوصله سر بر،عاشق عکاسی بود اما ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط