بیماری ب نام عشق
پارت ۸🍷
تهیونگ: خب راستش...جونگ کوک نمیتونه امروز بیاد
ا.ت:چی؟ چرا؟
تهیونگ: بدجور مریض شده..کلی دکتر بالاسرشه
ا.ت: اخه الان؟
جینهو: خب برو خونش گوشیتو بگیر
ا.ت: ادرسشو ندارم
تهیونگ: بعد تمرین هم شماره رو هم ادرس رو بهت میدم
ا.ت: مرسی
شروع کردم ب تمرین..مربی قطعن میخاد بره دیدن جونگ کوک..بعد کلاس شاید باهم رفتیم..ساعت ۵ بود..کلاس تموم شد..رفتم سمت مربی
ا.ت:مربی پارک..شما نمیخاید برید دیدن جونگ کوک؟
مربی: دیدنش؟ برای چی؟
ا.ت:مریض شده
مربی:نه علاقه ای ندارم...اگه برم مریض میشم نمیتونم بیام سر تمرین
اینو گفت و رفت...اینجور عاشقش بود؟...رفتم ادرس و شماره ی جونگ کوک از تهیونگ گرفتم و تاکسی گرفتم و راه افتادم سمت خونه ی جونگ کوک...واقعن ادم پولداریه..یه عمارت خیلی بزرگ بود..رفتم جلو در و زنگ زدم ک یه نگهبانی اومد جلو در میله ای عمارت
نگهبان:شما؟
ا.ت:سلام...من هم باشگاهی جونگ کوکم..اومدم ببینمش
نگهبان:صبر کنید
چند قدم ازم دور شد و ب یکی زنگ زد..بعد چند ثانیه اومد سمتم و درو باز کرد
نگهبان:همراهم بیا
دنبالش راه افتادم رفت داخل خونه...سالن بزرگی داشت..از پله بالا رفتیم..صدای سرفه های جونگ کوک میومد
ا.ت:وضعیتش خیلی بده؟
نگهبان:۳ تا دکتر بالا سرشونه
ا.ت:۳ تا؟
در اتاق جونگ کوک رو باز کرد و خودش رفت..جدی ۳ تا دکتر کنار تختش رو صندلی نشسته بودن...برگشتن نگام کردن..ب جونگ کوک ک دراز کشیده بود و سرفه میکرد نگاه کردم
دکتر ۱: اقای جئون مهمون دارید
جونگ کوک نشست رو تخت...دلم یه لحظه براش سوخت..موهاش بهم ریخته بود و رنگ صورتش مثل گچ دیوار شده بود
دکتر۲: راحت باشید خانم..بیاید نزدیک..بیماریش واگیر نداره
رفتم سمتش ولی جای نشستن نبود برا همین کنارش روی تخت نشستم..با تعجب داشت نگام میکرد
ا.ت:شنیدم مریض شدی
جونگ کوک: فکر میکردم هر کسی بیاد جز ت..راستش خوشحالم کردی
اینو ک گفت دلم نیومد بهش بگم اومدم گوشیمو بگیرم
ا.ت:دیروز چی شد ک انقدر بد سرما خوردی؟
دکتر ۳: سرماخوردگی نیست..یه نوع بیماری عجیبه..مداوم سرفه میکنن و حالشون بده..بدن درد دارن و تب میکنن..هیچ دارویی روشون تاثیر نداره
موهای بهم ریختشو زدم کنار
ا.ت:مشکلی نیست..اون قوی تر از این حرفاست
جونگ کوک: چرا انقد باهام مهربون شدی؟
ا.ت: چون اگ بمیری ارثیه بهم میرسه..میخام تا لحظه ی مرگت خوب رفتار کنم
جونگ کوک: چرا باید ب ت ارث برسه؟
ا.ت:چون بچه خوبیم
جونگ کوک: چ دلیل محکمی
دکتر ۲: خداروشکر فعلن حال اقا خوبه
دکتر ۱:چنتا قرص و دارو براتون گذاشتم زمانش ک رسید بخورید...ما دیگه میریم
بلند شدن رفتن ک جونگ کوک دراز کشید
جونگ کوک: اگه واقعن بمیرم چی میشه؟
ا.ت:دنیا ت سکوت میره
جونگ کوک: چرا؟
ا.ت:چون خیلی پر سرو صدا و رو مخی
جونگ کوک: ت ادم نمیشی
همون لحظه صدای تق تق در اومد
تهیونگ: خب راستش...جونگ کوک نمیتونه امروز بیاد
ا.ت:چی؟ چرا؟
تهیونگ: بدجور مریض شده..کلی دکتر بالاسرشه
ا.ت: اخه الان؟
جینهو: خب برو خونش گوشیتو بگیر
ا.ت: ادرسشو ندارم
تهیونگ: بعد تمرین هم شماره رو هم ادرس رو بهت میدم
ا.ت: مرسی
شروع کردم ب تمرین..مربی قطعن میخاد بره دیدن جونگ کوک..بعد کلاس شاید باهم رفتیم..ساعت ۵ بود..کلاس تموم شد..رفتم سمت مربی
ا.ت:مربی پارک..شما نمیخاید برید دیدن جونگ کوک؟
مربی: دیدنش؟ برای چی؟
ا.ت:مریض شده
مربی:نه علاقه ای ندارم...اگه برم مریض میشم نمیتونم بیام سر تمرین
اینو گفت و رفت...اینجور عاشقش بود؟...رفتم ادرس و شماره ی جونگ کوک از تهیونگ گرفتم و تاکسی گرفتم و راه افتادم سمت خونه ی جونگ کوک...واقعن ادم پولداریه..یه عمارت خیلی بزرگ بود..رفتم جلو در و زنگ زدم ک یه نگهبانی اومد جلو در میله ای عمارت
نگهبان:شما؟
ا.ت:سلام...من هم باشگاهی جونگ کوکم..اومدم ببینمش
نگهبان:صبر کنید
چند قدم ازم دور شد و ب یکی زنگ زد..بعد چند ثانیه اومد سمتم و درو باز کرد
نگهبان:همراهم بیا
دنبالش راه افتادم رفت داخل خونه...سالن بزرگی داشت..از پله بالا رفتیم..صدای سرفه های جونگ کوک میومد
ا.ت:وضعیتش خیلی بده؟
نگهبان:۳ تا دکتر بالا سرشونه
ا.ت:۳ تا؟
در اتاق جونگ کوک رو باز کرد و خودش رفت..جدی ۳ تا دکتر کنار تختش رو صندلی نشسته بودن...برگشتن نگام کردن..ب جونگ کوک ک دراز کشیده بود و سرفه میکرد نگاه کردم
دکتر ۱: اقای جئون مهمون دارید
جونگ کوک نشست رو تخت...دلم یه لحظه براش سوخت..موهاش بهم ریخته بود و رنگ صورتش مثل گچ دیوار شده بود
دکتر۲: راحت باشید خانم..بیاید نزدیک..بیماریش واگیر نداره
رفتم سمتش ولی جای نشستن نبود برا همین کنارش روی تخت نشستم..با تعجب داشت نگام میکرد
ا.ت:شنیدم مریض شدی
جونگ کوک: فکر میکردم هر کسی بیاد جز ت..راستش خوشحالم کردی
اینو ک گفت دلم نیومد بهش بگم اومدم گوشیمو بگیرم
ا.ت:دیروز چی شد ک انقدر بد سرما خوردی؟
دکتر ۳: سرماخوردگی نیست..یه نوع بیماری عجیبه..مداوم سرفه میکنن و حالشون بده..بدن درد دارن و تب میکنن..هیچ دارویی روشون تاثیر نداره
موهای بهم ریختشو زدم کنار
ا.ت:مشکلی نیست..اون قوی تر از این حرفاست
جونگ کوک: چرا انقد باهام مهربون شدی؟
ا.ت: چون اگ بمیری ارثیه بهم میرسه..میخام تا لحظه ی مرگت خوب رفتار کنم
جونگ کوک: چرا باید ب ت ارث برسه؟
ا.ت:چون بچه خوبیم
جونگ کوک: چ دلیل محکمی
دکتر ۲: خداروشکر فعلن حال اقا خوبه
دکتر ۱:چنتا قرص و دارو براتون گذاشتم زمانش ک رسید بخورید...ما دیگه میریم
بلند شدن رفتن ک جونگ کوک دراز کشید
جونگ کوک: اگه واقعن بمیرم چی میشه؟
ا.ت:دنیا ت سکوت میره
جونگ کوک: چرا؟
ا.ت:چون خیلی پر سرو صدا و رو مخی
جونگ کوک: ت ادم نمیشی
همون لحظه صدای تق تق در اومد
۱۸.۲k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.