بیماری ب نام عشق
پارت۷🍷
ا.ت:شت نیستش
هرچقد ت کیفمو گشتم گوشیمو پیدا نکردم
ا.ت: زندگیم...زندگیمممممم
از جام بلند شدم
ا.ت: حالا چیکار کنم؟...ت باشگاه جا گذاشتم؟..نه بابا ت ماشین ب جونگ کوک...شت دادمش بهش یادم رفت بگیرمش...بهش زنگ بزنم بر گردوندش..شمارشو ندارم ک..اصن شمارشم داشته باشم گوشی ندارم زنگ بزنم
بی حال افتادم رو مبل
ا.ت: تا فردا چطوری دووم بیارم؟...جونگ کوک خودش میفهمه ک باید برشگردونه؟..اخه چرااااا
پا شدم خودمو سرگرم کنم یادم بره گوشیم نیست....ناهار درست کردم و نشستم ت تلوزیون فیلم دیدم..ساعت ۶ بود...رفتم کتاب بخونم تا ساعت ۷ و ربع بعدش ت اشپز خونه شه شام خوشمزه ک تا ساعت ۸ و نیم درست کردنش طول کشید..خوردم بعد اتاقمو تمیز کردم و خونه رو جارو کشیدم( ببینید گوشی دستتون نباشه چ کارای مفیدی میتونید بکنید:) ا.ت: خفه شو الان ت خماریم)
ساعت ۱۰ بود..گرفتم خابیدم..اولین بار بود انقدر زود خابیدم..صب ساعت ۹ بیدار شدم..اولین بارم بود انقدر زود بیدار میشدم🗿....رفتم دستو صورتمو شستم و تا صبحونه اماده شه روتین پوستیمو انجام دادم..ساعت ۱۰ صبونه خوردم و رفتم بیرون قدم بزنم..تا نیمه شب بارون میومد برا همین الان فضای خوبی بود و بوی نم بارون میومد..ساعت ۱۱ برگشتم خونه و رو مبل دراز کشیدم
ا.ت:۳ ساعت دیگه گوشی قشنگم دستمه...تا اون موقع چیکار کنم خدااااا
یکم خابیدم تا ساعا یه ربع ۱۲...برا خودم اسموتی یخی درست کردم و خوردم..یکم دیگه فیلم دیدم ک ساعت ۱ و نیم شد..بدو بدو رفتم لباسمو عوض کردم و کیفمو ورداشم و رفتم سمت باشگاه..اولین باریه ک جونگ کوکو جلوی در ندیدم..رفتم داخل..همش دعا دعا میکردم تا الان اومده باشه..رفتم داخل دیدم نیست
مربی: جدیدن خیلی ب موقع میای
ا.ت:اوه بله..میگم...جونگ کوک نیومده؟
مربی: هنوز نه..چیکارش داری؟
ا.ت: یچی پیشش جا گذاشتم
ساعت ۲ شد ولی هنوز نیومده بود
جینهو: چی شده چرا انقدر سردرگمی؟
ا.ت:جونگ کوک نیومده؟
جینهو:نه
ا.ت:چرا اخه
جینهو:چه خبره؟..نگرانش شدی؟..نکنه یچیزی بینتونه؟
ا.ت:چرت نگو..گوشیم پیشش جا مونده
جینهو:من ک خبر ندارم..بیا بریم از تهیونگ بپرسیم
رفتیم پیش تهیونگ ک داشت حولشو از ت کمد شخصیش ورمیداش
جینهو:تهیونگ شی
تهیونگ:سلام جینهو...چ خبر؟
جینهو :سلامتی..تهیونگ از جونگ کوک خبر داری؟
تهیونگ: چطور؟
جینهو:ا.ت نگرانش شده
ا.ت:نگرانش نشدم گوشیم پیشش مونده
جینهو: حالا هرچی..خبر داری؟
تهیونگ: خب راستش......
.
.
.
یح🗿
توی هر تیکه ای من میتونم خمار بزارمتون✌🗿
این خودش یه مهارته🗿🍷
ا.ت:شت نیستش
هرچقد ت کیفمو گشتم گوشیمو پیدا نکردم
ا.ت: زندگیم...زندگیمممممم
از جام بلند شدم
ا.ت: حالا چیکار کنم؟...ت باشگاه جا گذاشتم؟..نه بابا ت ماشین ب جونگ کوک...شت دادمش بهش یادم رفت بگیرمش...بهش زنگ بزنم بر گردوندش..شمارشو ندارم ک..اصن شمارشم داشته باشم گوشی ندارم زنگ بزنم
بی حال افتادم رو مبل
ا.ت: تا فردا چطوری دووم بیارم؟...جونگ کوک خودش میفهمه ک باید برشگردونه؟..اخه چرااااا
پا شدم خودمو سرگرم کنم یادم بره گوشیم نیست....ناهار درست کردم و نشستم ت تلوزیون فیلم دیدم..ساعت ۶ بود...رفتم کتاب بخونم تا ساعت ۷ و ربع بعدش ت اشپز خونه شه شام خوشمزه ک تا ساعت ۸ و نیم درست کردنش طول کشید..خوردم بعد اتاقمو تمیز کردم و خونه رو جارو کشیدم( ببینید گوشی دستتون نباشه چ کارای مفیدی میتونید بکنید:) ا.ت: خفه شو الان ت خماریم)
ساعت ۱۰ بود..گرفتم خابیدم..اولین بار بود انقدر زود خابیدم..صب ساعت ۹ بیدار شدم..اولین بارم بود انقدر زود بیدار میشدم🗿....رفتم دستو صورتمو شستم و تا صبحونه اماده شه روتین پوستیمو انجام دادم..ساعت ۱۰ صبونه خوردم و رفتم بیرون قدم بزنم..تا نیمه شب بارون میومد برا همین الان فضای خوبی بود و بوی نم بارون میومد..ساعت ۱۱ برگشتم خونه و رو مبل دراز کشیدم
ا.ت:۳ ساعت دیگه گوشی قشنگم دستمه...تا اون موقع چیکار کنم خدااااا
یکم خابیدم تا ساعا یه ربع ۱۲...برا خودم اسموتی یخی درست کردم و خوردم..یکم دیگه فیلم دیدم ک ساعت ۱ و نیم شد..بدو بدو رفتم لباسمو عوض کردم و کیفمو ورداشم و رفتم سمت باشگاه..اولین باریه ک جونگ کوکو جلوی در ندیدم..رفتم داخل..همش دعا دعا میکردم تا الان اومده باشه..رفتم داخل دیدم نیست
مربی: جدیدن خیلی ب موقع میای
ا.ت:اوه بله..میگم...جونگ کوک نیومده؟
مربی: هنوز نه..چیکارش داری؟
ا.ت: یچی پیشش جا گذاشتم
ساعت ۲ شد ولی هنوز نیومده بود
جینهو: چی شده چرا انقدر سردرگمی؟
ا.ت:جونگ کوک نیومده؟
جینهو:نه
ا.ت:چرا اخه
جینهو:چه خبره؟..نگرانش شدی؟..نکنه یچیزی بینتونه؟
ا.ت:چرت نگو..گوشیم پیشش جا مونده
جینهو:من ک خبر ندارم..بیا بریم از تهیونگ بپرسیم
رفتیم پیش تهیونگ ک داشت حولشو از ت کمد شخصیش ورمیداش
جینهو:تهیونگ شی
تهیونگ:سلام جینهو...چ خبر؟
جینهو :سلامتی..تهیونگ از جونگ کوک خبر داری؟
تهیونگ: چطور؟
جینهو:ا.ت نگرانش شده
ا.ت:نگرانش نشدم گوشیم پیشش مونده
جینهو: حالا هرچی..خبر داری؟
تهیونگ: خب راستش......
.
.
.
یح🗿
توی هر تیکه ای من میتونم خمار بزارمتون✌🗿
این خودش یه مهارته🗿🍷
۲۱.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.