🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت69 #جلد_دوم
اهورا از جا بلند شد و شروع کرد به داد و فریاد کردند و به قدری عصبانی بود که میترسیدم حتی بلایی سر خودش یا من بیاره .
از لای در دخترم به ما نگاه می کرد از جام بلند شدم و سراسیمه به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم و گفتم
چیزی نیست عزیز دلم چیزی نیست و فقط بابا یکم عصبانیه برو تو اتاقت درم بنند.
بدون حرف با قدمای بلند به سمت اتاقش دوید و در و بست.
نزدیک اهورا شدم دستشو گرفتم دستم و پس زدن با فریاد گفت
_ ببین چیکار کردی؟ همه اینها به خاطر توعه من اون بچه رو نمیخوام من هیچ چیزی که به اون زن ربط داشته باشه نمی خوام نمی خوامش میفهمی؟
همه چیز تموم میکنی.
حال خودم خیلی خوب بود الان باید اهورا روهم آروم می کردم انگار اون از من عصبی تر و ناراحت تر بود نمیدونستم چی بین اهورا و اون زن توی گذشته بوده که اینطور با شنیدن این خبر در حد انفجار بود.
روی زمین نشستم و زانوهامو بغل کردم و با گریه گفتم:
چرا داری سر من داد میزنی؟ چرا داری با من اینطوری می کنی؟ مگه من خواستم؛ مگه من ازش خوشم میاد؟
دوست دارم بلا نازل بشه سر زندگیم !کم بدبختی کشیدم؟ از خانواده ان از زنایی که دوروبرت بودن؟
الان خودم رفتم سراغ این ادم و آوردمش وسط زندگیمون؟
ایستاد دستی به صورتش کشید و نفس عمیقی کشید کنارم زانو زد و گفت
_ببین عزیزم باشه میدونم تقصیر تو نیست اما شده دیگه...
میریم همه چیز تموم میکنیم باشه؟
پای اون زن نباید به زندگیه ما باز بشه.
من دارم بهت اخطار میدم پای اون زن نباید به زندگی ما باز بشه بفهم حرفمو آیلین.
انگار ازش میترسید یا از اتفاقاتی که با حضور این زن به توی زندگیمون می افتاد میترسید.
دقیق نمیدونم اما هرچی که بود بد جوری به هم ریخته بودش.
با پشت دستم اشکامو پاک کردم و گفتم
نمیشه؛ من با دکتر حرف زدم گفت امکان نداره اون بچه الان جون داره ما خیلی سعی کردیم ما از خدامون بود این بچه به دنیا بیاد الان زنده است اهورا.
دکتر گفته که اگه این کار را بکنیم دیگه نمیتونیم این کار و تکرار کنیم از نظر قانونی هم ایراد داره.
اهورا صورتمو با دستاش قاب گرفت و گفت
_ باشه عزیزم ایراد داشته باشه ما قرار نیست دیگه این کارو تکرار کنیم ما بچهای نمیخوایم .
همونطور با چشمای اشکی به چشماش خیره شدم و گفتم
اما اون بچه ی ماست بچه من و تو بچه ای که من حسرتشو میکشم چطوری خودم بکشمش چطوری حونشو بگیرم؟
تورو خدا ؛توروخدا یه راه دیگه پیدا کن من نمی خوام بچمو بکشم کلافه منو محکم تکون داد و گفت
#ici19 #FANDOGHI #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #wallpaper #جذاب #خلاقیت #ایده #هنر #استوری_عاشقانه #عکس_نوشته #عاشقانه
#خان_زاده #پارت69 #جلد_دوم
اهورا از جا بلند شد و شروع کرد به داد و فریاد کردند و به قدری عصبانی بود که میترسیدم حتی بلایی سر خودش یا من بیاره .
از لای در دخترم به ما نگاه می کرد از جام بلند شدم و سراسیمه به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم و گفتم
چیزی نیست عزیز دلم چیزی نیست و فقط بابا یکم عصبانیه برو تو اتاقت درم بنند.
بدون حرف با قدمای بلند به سمت اتاقش دوید و در و بست.
نزدیک اهورا شدم دستشو گرفتم دستم و پس زدن با فریاد گفت
_ ببین چیکار کردی؟ همه اینها به خاطر توعه من اون بچه رو نمیخوام من هیچ چیزی که به اون زن ربط داشته باشه نمی خوام نمی خوامش میفهمی؟
همه چیز تموم میکنی.
حال خودم خیلی خوب بود الان باید اهورا روهم آروم می کردم انگار اون از من عصبی تر و ناراحت تر بود نمیدونستم چی بین اهورا و اون زن توی گذشته بوده که اینطور با شنیدن این خبر در حد انفجار بود.
روی زمین نشستم و زانوهامو بغل کردم و با گریه گفتم:
چرا داری سر من داد میزنی؟ چرا داری با من اینطوری می کنی؟ مگه من خواستم؛ مگه من ازش خوشم میاد؟
دوست دارم بلا نازل بشه سر زندگیم !کم بدبختی کشیدم؟ از خانواده ان از زنایی که دوروبرت بودن؟
الان خودم رفتم سراغ این ادم و آوردمش وسط زندگیمون؟
ایستاد دستی به صورتش کشید و نفس عمیقی کشید کنارم زانو زد و گفت
_ببین عزیزم باشه میدونم تقصیر تو نیست اما شده دیگه...
میریم همه چیز تموم میکنیم باشه؟
پای اون زن نباید به زندگیه ما باز بشه.
من دارم بهت اخطار میدم پای اون زن نباید به زندگی ما باز بشه بفهم حرفمو آیلین.
انگار ازش میترسید یا از اتفاقاتی که با حضور این زن به توی زندگیمون می افتاد میترسید.
دقیق نمیدونم اما هرچی که بود بد جوری به هم ریخته بودش.
با پشت دستم اشکامو پاک کردم و گفتم
نمیشه؛ من با دکتر حرف زدم گفت امکان نداره اون بچه الان جون داره ما خیلی سعی کردیم ما از خدامون بود این بچه به دنیا بیاد الان زنده است اهورا.
دکتر گفته که اگه این کار را بکنیم دیگه نمیتونیم این کار و تکرار کنیم از نظر قانونی هم ایراد داره.
اهورا صورتمو با دستاش قاب گرفت و گفت
_ باشه عزیزم ایراد داشته باشه ما قرار نیست دیگه این کارو تکرار کنیم ما بچهای نمیخوایم .
همونطور با چشمای اشکی به چشماش خیره شدم و گفتم
اما اون بچه ی ماست بچه من و تو بچه ای که من حسرتشو میکشم چطوری خودم بکشمش چطوری حونشو بگیرم؟
تورو خدا ؛توروخدا یه راه دیگه پیدا کن من نمی خوام بچمو بکشم کلافه منو محکم تکون داد و گفت
#ici19 #FANDOGHI #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #wallpaper #جذاب #خلاقیت #ایده #هنر #استوری_عاشقانه #عکس_نوشته #عاشقانه
۷.۰k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.