🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت67 #جلد_دوم
عزیز دلم نمیشه این بچه دیگه جون داره نمیتونی جونشو بگیریم و بعدشم باز این کار بخواهیم انجام بدیم.
باید یک دوره طولانی مدت بینش فاصله بیفته نمیشه که ...
برای اینکه این بچه به وجود بیاد کلی هزینه شده.
وا رفته به کیمیایی که لبخند پیروزی روی لباش بدجوری خودنمایی می کرد نگاه کردم کیمیا به دیوار تکیه داد و گفت
_ حالا که بچه اهورا تو شکمه منه فک نمی کنم پدر و مادرش راضی بشم که من تنها زندگی کنم نظر تو چیه ؟
دلم میخواست همین الان این زن و اینجا بکشم دلم میخواست وقتی از این خونه بیرون میرم دیگه این زن نفس نکشه به سمتش حمله کردم خانم دکتر جلوی من گرفت و گفت
_آروم باش هیچ کاری نمیتونیم بکنیم این مشکلات به خاطر اینکه من بی توجهی کردم خودم حلش می کنم باشه ؟
لازم نیست تو اینقدر خودتو عذاب بدی خواهش می کنم برگرد خونه؛
برگرد خونه...
چطوری باید برمیگشتم خونه؟
وقتی برمی گشتم به اهورا باید چی می گفتم؟
بهش میگفتم زنی که داریم ازش فرار می کنیم الان بچه مون تو شکمش میمونه؟
میدونستم اهورا از شنیدن این خبر خیلی عصبی میشه چون تمام این چیزا به خواست من و اصرار من بوده.
نفهمیدم چطوری به خونه برگشتم انقدر گیج و منگ بودم که حتی توی طول مسیر به خیابونا نگاه نکردم تمام طول راه گریه می کردم و به این فکر می کردم چطوری باید به اهورا همه چیز رو بگم؟
وقتی وارد خونه شدم چند دقیقه طول نکشید که صدای خنده ی پدر و دختر پشت در خونه به گوشم رسید سراسیمه به سمت اتاق رفتم و خودمو توی حمام انداختم .
باید خودمو آماده می کردم برای گفتن واقعیت تلخی که باعث و بانیش خودم بودم.
من فقط میخواستم زندگی مون از چنگ آدم هایی که چشم دیدن خوشبختی مارو نداشتن نجات بدم اما کاری کرده بودم که بدبختی رو دو دستی به زندگیم و هدیه داده بودم توی حموم زیر دوش آب ایستاده بودم که این ضربه ای به در خورد با صدایی که سعی می کردم بدون بغض و بدون لرزش و ناراحتی باشه گفتم جانم
صدای اهورا اومد
_ چرا رفتی حموم این موقع؛ چیزی شده ؟
به در نزدیک تر شدم گفتم
نه عزیزم چی بشه؟
خیلی هوا گرم بود عرق کرده بودم گفتم قبل اینکه شما بیاین یه دوش حسابی بگیرم.
صدای خنده اش قلبمو مثل همیشه میلرزوند
_ پس خودتو برای من آماده می کنی فکر کنم روز خوبی گذروندی که اینطوری داری برای شب آماده میشی!
🌹🍁
#ici19 #FANDOGHI #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #هنر #ایده #خلاقیت #wallpaper #استوری_عاشقانه #عاشقانه #جذاب #عکس_نوشته
#خان_زاده #پارت67 #جلد_دوم
عزیز دلم نمیشه این بچه دیگه جون داره نمیتونی جونشو بگیریم و بعدشم باز این کار بخواهیم انجام بدیم.
باید یک دوره طولانی مدت بینش فاصله بیفته نمیشه که ...
برای اینکه این بچه به وجود بیاد کلی هزینه شده.
وا رفته به کیمیایی که لبخند پیروزی روی لباش بدجوری خودنمایی می کرد نگاه کردم کیمیا به دیوار تکیه داد و گفت
_ حالا که بچه اهورا تو شکمه منه فک نمی کنم پدر و مادرش راضی بشم که من تنها زندگی کنم نظر تو چیه ؟
دلم میخواست همین الان این زن و اینجا بکشم دلم میخواست وقتی از این خونه بیرون میرم دیگه این زن نفس نکشه به سمتش حمله کردم خانم دکتر جلوی من گرفت و گفت
_آروم باش هیچ کاری نمیتونیم بکنیم این مشکلات به خاطر اینکه من بی توجهی کردم خودم حلش می کنم باشه ؟
لازم نیست تو اینقدر خودتو عذاب بدی خواهش می کنم برگرد خونه؛
برگرد خونه...
چطوری باید برمیگشتم خونه؟
وقتی برمی گشتم به اهورا باید چی می گفتم؟
بهش میگفتم زنی که داریم ازش فرار می کنیم الان بچه مون تو شکمش میمونه؟
میدونستم اهورا از شنیدن این خبر خیلی عصبی میشه چون تمام این چیزا به خواست من و اصرار من بوده.
نفهمیدم چطوری به خونه برگشتم انقدر گیج و منگ بودم که حتی توی طول مسیر به خیابونا نگاه نکردم تمام طول راه گریه می کردم و به این فکر می کردم چطوری باید به اهورا همه چیز رو بگم؟
وقتی وارد خونه شدم چند دقیقه طول نکشید که صدای خنده ی پدر و دختر پشت در خونه به گوشم رسید سراسیمه به سمت اتاق رفتم و خودمو توی حمام انداختم .
باید خودمو آماده می کردم برای گفتن واقعیت تلخی که باعث و بانیش خودم بودم.
من فقط میخواستم زندگی مون از چنگ آدم هایی که چشم دیدن خوشبختی مارو نداشتن نجات بدم اما کاری کرده بودم که بدبختی رو دو دستی به زندگیم و هدیه داده بودم توی حموم زیر دوش آب ایستاده بودم که این ضربه ای به در خورد با صدایی که سعی می کردم بدون بغض و بدون لرزش و ناراحتی باشه گفتم جانم
صدای اهورا اومد
_ چرا رفتی حموم این موقع؛ چیزی شده ؟
به در نزدیک تر شدم گفتم
نه عزیزم چی بشه؟
خیلی هوا گرم بود عرق کرده بودم گفتم قبل اینکه شما بیاین یه دوش حسابی بگیرم.
صدای خنده اش قلبمو مثل همیشه میلرزوند
_ پس خودتو برای من آماده می کنی فکر کنم روز خوبی گذروندی که اینطوری داری برای شب آماده میشی!
🌹🍁
#ici19 #FANDOGHI #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #هنر #ایده #خلاقیت #wallpaper #استوری_عاشقانه #عاشقانه #جذاب #عکس_نوشته
۱۹.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.