🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت70 #جلد_دوم
_به خودت بیا آیلین؛ خودت بیا حالم ازش بهم میخوره نمی خوام بیاد تو زندگیمون نمیخوام اطرافمون باشه درکم کن؛
من تو دخترمون رو دوست دارم هر چیزی که بینمون هست واین عشق و دوست دارم .
عشقمو زندگیمونو...
من بچه اضافی نمیخوام من یه بچه دیگه نمیخوام.
مثل خودش این بار من با صدای بلند گفتم
اما من می خوام من اون بچه رو می خوام کم بدبختی نکشیدم تا اون به وجود بیاید حالا درسته تو شکم اون زنیکه عوضیه اما باید یه کاری بکنیم هرکاری که بتونیم بچه رو نگهداریم.
نمیخوام از دستش بدم هورا.
کلافه از من از حرفام از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت وقتی در ورودی خونه به هم کوبیده شد فهمیدم که از خونه رفته بیرون تا سر من داد و بیداد نکنه .
همون گوشه اتاق کز کردم و شروع کردم به گریه کردن چطور می تونستم بچه ای که این همه آرزوشو داشتم خودم با دستای خودم بکشم؟
خیلی زرنگ تر از چیزی بود که فکرشو می کردم کاری کرده بود که جای پاش توی زندگیمون محکم تر بشه حداقل تا ۹ ماه آینده نمی تونستیم اون و از زندگیمون حذف کنیم چون حذف کردن اون به این معنی بود که ما بچه مونم حذف کردیم .
با صدای زنگ گوشیم که هر لحظه بهم نزدیکتر میشد و در اتاق نگاه کردم و بالاخره مونس با اون صورت معصوم و ترسیده اش با گوشی توی دستش وارد اتاق شد گفت
_ گوشیت زنگ میزنه مامانی..
گوشی رو از دستش گرفتم و بدون اینکه نگاهی به شماره
بندازم تماس و وصل کردم صدای کیمیا دوباره شد آتیش و توی جونم افتاد ؛
_سلام حالت خوبه آیلین؟
سورپرایز منو دوست داشتی ؟
به اهورا گفتی که بچه اش توی شکم منه !
باور کن خیلی خوشحال شده...
فریاد زدم برو به درک زنیکیه عوضی...
سرخوش خندید و گفت
_ میدونم الان داد و بیداد کرده بهت توپیده..
بهت گفته باید بچه رو از بین ببرین و نخواین اما میدونی چرا این حرفارو زده؟
چرا اینقدر عصبی شده؟
چون اون عاشقه منه هرچقدرم از من عصبانی باشه هرچقدرم از من متنفرباشه باز مقابل من کم میاره.
بهتره از الان بارو بندیلت و ببندی آیلین چون قراره خیلی زود بیام توی اون خونه!
#FANDOGHI #هنر #استوری_عاشقانه #خلاقیت #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #عکس_نوشته #wallpaper #فردوس_برین #ایده #عاشقانه #جذاب
#خان_زاده #پارت70 #جلد_دوم
_به خودت بیا آیلین؛ خودت بیا حالم ازش بهم میخوره نمی خوام بیاد تو زندگیمون نمیخوام اطرافمون باشه درکم کن؛
من تو دخترمون رو دوست دارم هر چیزی که بینمون هست واین عشق و دوست دارم .
عشقمو زندگیمونو...
من بچه اضافی نمیخوام من یه بچه دیگه نمیخوام.
مثل خودش این بار من با صدای بلند گفتم
اما من می خوام من اون بچه رو می خوام کم بدبختی نکشیدم تا اون به وجود بیاید حالا درسته تو شکم اون زنیکه عوضیه اما باید یه کاری بکنیم هرکاری که بتونیم بچه رو نگهداریم.
نمیخوام از دستش بدم هورا.
کلافه از من از حرفام از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت وقتی در ورودی خونه به هم کوبیده شد فهمیدم که از خونه رفته بیرون تا سر من داد و بیداد نکنه .
همون گوشه اتاق کز کردم و شروع کردم به گریه کردن چطور می تونستم بچه ای که این همه آرزوشو داشتم خودم با دستای خودم بکشم؟
خیلی زرنگ تر از چیزی بود که فکرشو می کردم کاری کرده بود که جای پاش توی زندگیمون محکم تر بشه حداقل تا ۹ ماه آینده نمی تونستیم اون و از زندگیمون حذف کنیم چون حذف کردن اون به این معنی بود که ما بچه مونم حذف کردیم .
با صدای زنگ گوشیم که هر لحظه بهم نزدیکتر میشد و در اتاق نگاه کردم و بالاخره مونس با اون صورت معصوم و ترسیده اش با گوشی توی دستش وارد اتاق شد گفت
_ گوشیت زنگ میزنه مامانی..
گوشی رو از دستش گرفتم و بدون اینکه نگاهی به شماره
بندازم تماس و وصل کردم صدای کیمیا دوباره شد آتیش و توی جونم افتاد ؛
_سلام حالت خوبه آیلین؟
سورپرایز منو دوست داشتی ؟
به اهورا گفتی که بچه اش توی شکم منه !
باور کن خیلی خوشحال شده...
فریاد زدم برو به درک زنیکیه عوضی...
سرخوش خندید و گفت
_ میدونم الان داد و بیداد کرده بهت توپیده..
بهت گفته باید بچه رو از بین ببرین و نخواین اما میدونی چرا این حرفارو زده؟
چرا اینقدر عصبی شده؟
چون اون عاشقه منه هرچقدرم از من عصبانی باشه هرچقدرم از من متنفرباشه باز مقابل من کم میاره.
بهتره از الان بارو بندیلت و ببندی آیلین چون قراره خیلی زود بیام توی اون خونه!
#FANDOGHI #هنر #استوری_عاشقانه #خلاقیت #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #عکس_نوشته #wallpaper #فردوس_برین #ایده #عاشقانه #جذاب
۵.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.