بریم سر کلاس

#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁵
/بریم سر کلاس

رفتیم سر کلاس مایکل هم اومد با دست باند پیچی شده زیر چشمش هم یه کوچولو کبود بود تا اومد سرشو گزاشت رو میز هانا با مایکل یکم حرف زد الان معلم میومد
استاد: خب... بشینین..
استاد شروع کرد به حضور و غیاب و بعد شروع به درس دادن کرد
2 ساعت بعد
بالاخره زنگ خورد همهرفتیم تو حیاط دانشگاه منم دست هانا رو گرفتم و بردمش یه گوشه..
/دیشب کجا بودی؟!
+خونه جک.. رفیق یونگس منو تو خیابون دید بعد فهمید من رفیق یونگی ام منو برد خونش
/الان کجا میخوای بری عزیز من.. تو مگه خونه داریییی؟!
+هیسسس عه... من میرم خونه پدر و مادر مایکل!!
/چییی؟!
دیوونه ای اونجا چراااااااا؟! هانا.. یونگی رو بیشتر از این عصبی نکن خواهش میکنم
+بزار ی چیزی رو برا همتون مشخص کنم یونگی نه بابامه نه داداشم نه مادر نه خواهرم نه رفیق صمیم هیچکسم نیست
/چجوری مرد رو به زن تشبیه کردی؟!
+یونها خواهش میکنم بهش نگو من کجام
/باشه
یک ماه
ویو راوی

الان یک ماه از اون ماجرا میگذره مایکل هر روز به خونه مادر پدرش میرقت و اانا رو میدید و میرفت خونه.. میخواین بدونین تو ذهن مایکل تو این مدت چی میگذشت
مایکل: خونه رو بفروشم.. یکم پول بیاد دستم که باز رفتم آمریکا پول داشته باشم... یکمم به هانا میدم.. هر چی باشه گناه داره تمام این مدت باهاش بازی شده...
بله.. مایکل واقعاً آدم عوضی بود ولی جالب اینجاست که اون دوران واقعاً هانا رو دوست داشت ولی یهو فهمید هوسه
یک روز هانا و یونها به خونه کلارا رفتن و خوابیدن اونجا موندن...قرار بود اونروز باهم درس بخوننتمام بچه های دانشگاه از رابطه اونها خبرداشتن...هانا تو این یک ماه به طور باور نکردنی ای از مایکل خوشش اومده بود...(خاک تو سرت با این سلیقت)
امروز روزیه که مایکل به آمریکا رفت و به یک پیکی گفته بود تا یکم پول به دانشگاه ببره
هانا ویو
با بچه ها رفتیم دانشگاه توی کلاس نشستیم و ورجه وورجه میکردیم چون کلوس هنوز خالی بود و هنوز کسی نیومده بود
مایکل معمولاً زود میومد.. یک ساعت؟. دوساعت... ولی نیومد... استاد اومد تو و مشغول حضور غیاب شد
استاد؛ کیم هانا.
+حاضر
به اسم مایکل رسید
استاد: خب.. مایکل گزارش داده رفته به کشورش... اینو خط میزنیم
+چی؟! برگشته کشورش؟!
استاد: مگه خبر نداری..
خواستم عادی به نظر بیام پس..
+اوه درسته.. یادم رفته بود
رومو به سمت یونها و سوهو کردم
3 ساعت بعد
کلاس تموم شد از کلاس زدیم بیرون.. یونگی درست میگفت و بزرگترین اشتباه رو خودم کردم که به حرف مسر خالم گوش نکردم و به حرف قریبه.. به پسر خالم اعتماد نکردم و به قریبه اعتماد...
کجا برم..
/خب بچه ها بدوئین بریم خونه
+چی؟! خونه؟! کدوم خونه
پیک: ببخشید... کیم هانا شمایید؟!
+بله..
پیک: این از طرف..
دیدگاه ها (۰)

ادامه پیک: این از طرف آقای مایکل +چیه؟! پیک: مقداری پول و یک...

#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼 𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁶✓کجا بودی تو دختر... میدونستی یونگی از...

من واسه این کیوتیش نمیرم واقعاً؟!! خببببب روزمون رو با کیوتی...

ادامه... _هانا گم میشی میای خونه وگرنه همین خونه رو رو سرت آ...

پارت ۷ویو رزی:بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و فرم...

دختری که آرزو داشت

این هفته با هوا پیما میرم کیشششششششششششش🥳🥳🥳اولین بارمه سوار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط