خانزاده

🍁🍁🍁🍁

#خان_زاده
#پارت305
#جلد_دوم





به سمت پذیرایی رفتم و گفتم

وقتی اهورا بفهمه بهش دروغ گفتی مطمئن باش تسویه حساب میکنه باهات
تو نمیتونی هر وقت بخوای با ما بازی کنی!

خنده بلندی کرد و گفت
_من با هر کسی که دلم بخواد بازی می کنم میدونی اولش تصمیم داشتم این بچه رو از بین ببرم اینطوری هر دوی شما را عذاب می دادم اما خوب که فکر کردم دیدم اون طوری بعد از اینکه عزاداریتون تموم بشه دوباره شما دو نفر کنار همین من میتونم با یه تیر دو نشون بزنم اگه بلایی سرت بیاد اهورا تنها میمونه و شما دو نفر هرگز دیگه کنار هم نیستین از اون طرف بچه من بچه ای که توی شکممه به دنیا میاد و همیشه حلقه اتصال من و اهورا میشه!
واهورا دیگه نمیتونه از من بگذره...

نقشه بی نقصیه اهورا میره دنبال من و من اینجا بدون اینکه بفهمه کاری می کنم که تو خیلی طبیعی از دنیا بری...
باور کن من قاتل نیستم اما برای رسیدن به هدفام اوقات مجبورم که کارهایی که دوس ندارم انجام بدم ...

مضخرف نگو تو نمیتونی کاری کنی یه تار مو از سر من کم شه اهورا میفهمه که کار توئه چون الان به جای اینکه توی بیمارستان باشی و در حال جون دادن اینجایی اهورا وقتی به بیمارستان برسه و ببینه تو اینجا نیستی همه چیز رو میفهمه و میاد سراغت...

بهم نزدیک شد موهام کمی دست کشید و گفت
_ اینم درسته ممکنه اون بفهمه و از من متنفر بشه امامهم اینه تویی آیلینی این وسط وجود نداشته باشه...



🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۳)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت306#جلد_دوم نگران بودمترس داشتم برای خود...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت307#جلد_دوم به سمتم حمله کرد تا خواستم ع...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت304#جلد_دوم نمی تونستم بمونم اما جلودار ...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت303#جلد_دوم اشک ازچشمام روی صورتم افتاد ...

پارت سه.

آپدیت استوری اینستاگرام نامجون ✨ ترجمه ی ویدیو:اولین نکته‌ ...

این پست زیاد تحلیل خاصی نداره !!بجز اینکه خواستم بگم حواسم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط