🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده
#پارت306
#جلد_دوم
نگران بودم
ترس داشتم
برای خودم ترس نداشتم به خاطر بچه ای که توی وجودم بود و به خاطر بچه ای که توی وجود این زن بود میترسیدن
هر دوی این بچه ها مال من بودن از خون من بودن
نمیخواستم تار مویی از سرشون کم بشه
نمی خواستم کاری کنم که تحریک بشه
ازش فاصله گرفتم و گفتم بهتره زودتر از اینجا بریم چون هر لحظه ممکنه اهورا برگرده
دور من چرخی زد و گفت
_ اما من اینجا نیومدم که برگردم من می خوام با دست پر برم من تمام عمرمو عاشق اهورا بودم
از وقتی که یه دختر دبیرستانی بودم! هرگز فراموشش نکردم وقتی با شاهین ازدواج کردم به میل و خواسته خودم نبود مجبوز شدم باهاش ازدواج کنم به خاطر خواستههای پدر و مادرم ...
تمام تمام اون روزا کنار شاهین که زندگی میکردم تنها و تنها به اهورا فکر میکردم تو نمیتونی منو درک کنی نمیتونی بفهمی چقدر سخته کنار مردی زندگی کنی اما قلبت پیشه مرد دیگه ای باشه
امابالاخره به خودم جرات دادم که از شاهین جدا بشم توی روی خانوادهام بایستم و برگردم اینجا سراغ مردی که تمام عمرم عاشقش بودم
اما دیدت اون کنار تو برای من درد داشت خیلی درد داشت وقتی میبینم آدم بی ارزشی مثل تو رو به منی که اینهمه عاشقم بوده ترجیح میده دیوونه میشم.
بیهوا موهامو دور دستش پیچید و محکم کشید
صدای آخم بلند شد موهام داشت از ریشه کنده میشد با صدای بلند گفتم
ولم کن ولم کن عوضی داری چه غلطی می کنی؟
اما اون این کارشو بیشتر و بیشتر تکرار کرد وقتی موهامو رها کرد منو محکم به جلوه هل داد که روی زمین افتادم د پیشونیم به لبه عسلی خورد از درد دستم روی پیشونیم گذاشتم و با احساس مایع گرمی روی پیشونیم به دستم خیره شدم
پیشونیم شکافته شده بود به سمت کیمیا برگشتم با لبخند بهم خیره شده بود
_نظرم عوض شد هم جون تورو میگیرم هم این بچه که توی شکممه...
و بعد میرم برای همیشه میرم جایی که دستت اهورا به من نمیرسه و هیچ کاری نمیتونه بکنه
اما با خیال آسوده زندگی می کنم چون میدونم دیگه تو کنارش نیستی !
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده
#پارت306
#جلد_دوم
نگران بودم
ترس داشتم
برای خودم ترس نداشتم به خاطر بچه ای که توی وجودم بود و به خاطر بچه ای که توی وجود این زن بود میترسیدن
هر دوی این بچه ها مال من بودن از خون من بودن
نمیخواستم تار مویی از سرشون کم بشه
نمی خواستم کاری کنم که تحریک بشه
ازش فاصله گرفتم و گفتم بهتره زودتر از اینجا بریم چون هر لحظه ممکنه اهورا برگرده
دور من چرخی زد و گفت
_ اما من اینجا نیومدم که برگردم من می خوام با دست پر برم من تمام عمرمو عاشق اهورا بودم
از وقتی که یه دختر دبیرستانی بودم! هرگز فراموشش نکردم وقتی با شاهین ازدواج کردم به میل و خواسته خودم نبود مجبوز شدم باهاش ازدواج کنم به خاطر خواستههای پدر و مادرم ...
تمام تمام اون روزا کنار شاهین که زندگی میکردم تنها و تنها به اهورا فکر میکردم تو نمیتونی منو درک کنی نمیتونی بفهمی چقدر سخته کنار مردی زندگی کنی اما قلبت پیشه مرد دیگه ای باشه
امابالاخره به خودم جرات دادم که از شاهین جدا بشم توی روی خانوادهام بایستم و برگردم اینجا سراغ مردی که تمام عمرم عاشقش بودم
اما دیدت اون کنار تو برای من درد داشت خیلی درد داشت وقتی میبینم آدم بی ارزشی مثل تو رو به منی که اینهمه عاشقم بوده ترجیح میده دیوونه میشم.
بیهوا موهامو دور دستش پیچید و محکم کشید
صدای آخم بلند شد موهام داشت از ریشه کنده میشد با صدای بلند گفتم
ولم کن ولم کن عوضی داری چه غلطی می کنی؟
اما اون این کارشو بیشتر و بیشتر تکرار کرد وقتی موهامو رها کرد منو محکم به جلوه هل داد که روی زمین افتادم د پیشونیم به لبه عسلی خورد از درد دستم روی پیشونیم گذاشتم و با احساس مایع گرمی روی پیشونیم به دستم خیره شدم
پیشونیم شکافته شده بود به سمت کیمیا برگشتم با لبخند بهم خیره شده بود
_نظرم عوض شد هم جون تورو میگیرم هم این بچه که توی شکممه...
و بعد میرم برای همیشه میرم جایی که دستت اهورا به من نمیرسه و هیچ کاری نمیتونه بکنه
اما با خیال آسوده زندگی می کنم چون میدونم دیگه تو کنارش نیستی !
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۱۰.۳k
۳۱ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.