Ano mega and an alpha in love
#Ano_mega_and_an_alpha_in_love
part.11
تهیونگ
نگاهی که آلفا بهش مینداخت اون رو به شک انداخت. نه امکان داره که اون منو دوست داشته باشه از طرز نگاه کردنش معلومه. امگا خودش رو امیدوار میکرد که اون پسر مقابلش بهش علاقه داشته باشه تا حداقل بتونن یه شب رو باهم بگذرونن و در آخر هم بشن جفت همدیگه، اما داستان هنوز اولشه، قرار نیست به این زودی سر و تهشو بهم بیاریم نه؟
"کیمباتوام"
امگا از فکر و خیال های شیرینش بیرون اومد و نگاهش رو به آلفا داد و با انگشتاش بازیش رو شروع کرد.
"آقایجئونمنچیززیادیدربارهٔاینموضوعنمیدونم،متاسفمکهنتونستمبهتونکمککنم"
آلفا پوزخندی زد
"چراهلمیکنیامگاکوچولوهان؟"
تهیونگ بازی با انگشتاش رو تموم کرد و نگاهش رو به رئیسش داد.
"من؟نههلنکردمفقطچیزینمیدونمبایدبرمپروندهروچککنم"
آلفا بدون اینکه حرفی بزنه سرش رو تکون داد و به در اشاره کرد. امگا که خیلی از این موضوع هم عصبی و هم ناراحت شده بود سرش رو پایین انداخت و از اتاق بیرون رفت.
به داخل اتاقش رفت.
با خودش فکر کرد که چطور میتونه دل رئیس اغولگرش و ببره؟باید دلبری کنه؟باید واسش رقص میله بره تا اونو ت*ح*ر*ی*ک کنه؟
تو همین فکرای فاکینگ بود که یکی از پرستارا درو باز کرد و گفت
"تهیونگ شی من باید برم میشه جای من وایسی؟؟ رئیس حالش بد شده و بیهوشه"
(حال ندارم بچسبونمش بهم پیامو ولم کن دیگه)
امگا با شتاب از جلش بلند شد. چطور ممکنه؟ اینکه الان خوب بود؟
سریع پرستارو کنار زد و به اتاقی که آلفا رو بستری کرده بودن دوید. وقتی رسید و درو باز کرد با تن برهنهٔ رئیسش جونگکوک برخورد کرد.
آه تهیونگ تبریک میگم پسرت ش*ق کرده، واو چقدرم خوب.
سریع بالای سر اون مرد رفت و سرمش رو بررسی کرد
part.11
تهیونگ
نگاهی که آلفا بهش مینداخت اون رو به شک انداخت. نه امکان داره که اون منو دوست داشته باشه از طرز نگاه کردنش معلومه. امگا خودش رو امیدوار میکرد که اون پسر مقابلش بهش علاقه داشته باشه تا حداقل بتونن یه شب رو باهم بگذرونن و در آخر هم بشن جفت همدیگه، اما داستان هنوز اولشه، قرار نیست به این زودی سر و تهشو بهم بیاریم نه؟
"کیمباتوام"
امگا از فکر و خیال های شیرینش بیرون اومد و نگاهش رو به آلفا داد و با انگشتاش بازیش رو شروع کرد.
"آقایجئونمنچیززیادیدربارهٔاینموضوعنمیدونم،متاسفمکهنتونستمبهتونکمککنم"
آلفا پوزخندی زد
"چراهلمیکنیامگاکوچولوهان؟"
تهیونگ بازی با انگشتاش رو تموم کرد و نگاهش رو به رئیسش داد.
"من؟نههلنکردمفقطچیزینمیدونمبایدبرمپروندهروچککنم"
آلفا بدون اینکه حرفی بزنه سرش رو تکون داد و به در اشاره کرد. امگا که خیلی از این موضوع هم عصبی و هم ناراحت شده بود سرش رو پایین انداخت و از اتاق بیرون رفت.
به داخل اتاقش رفت.
با خودش فکر کرد که چطور میتونه دل رئیس اغولگرش و ببره؟باید دلبری کنه؟باید واسش رقص میله بره تا اونو ت*ح*ر*ی*ک کنه؟
تو همین فکرای فاکینگ بود که یکی از پرستارا درو باز کرد و گفت
"تهیونگ شی من باید برم میشه جای من وایسی؟؟ رئیس حالش بد شده و بیهوشه"
(حال ندارم بچسبونمش بهم پیامو ولم کن دیگه)
امگا با شتاب از جلش بلند شد. چطور ممکنه؟ اینکه الان خوب بود؟
سریع پرستارو کنار زد و به اتاقی که آلفا رو بستری کرده بودن دوید. وقتی رسید و درو باز کرد با تن برهنهٔ رئیسش جونگکوک برخورد کرد.
آه تهیونگ تبریک میگم پسرت ش*ق کرده، واو چقدرم خوب.
سریع بالای سر اون مرد رفت و سرمش رو بررسی کرد
۲.۵k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.