پارت(9)💔😔🌄
پارت(9)💔😔🌄
شوگا:بلند شو توروخوداا باید این گندمونو درست کنیم*گریه*
...
بعد نیم ساعت سوا بهوش اومد:
یونگی؟
یونگی:جونم؟
سوا:یورا؟
یونگی:نمیدونم باید ..
سوا:ما اشتباه کردیم
یونگی:میدونم میدونم باید درستش کنیم
سوا:ولی اون مارو نمیبخشه
یونگی:نمیدونم واقعا
سوا:باید بریم
یونگی:ولی د
واقسا دکتر تر بگه
سوا:من میخوام برم
یونگی:وایسا دکترت بیاد
یوا:گفتم میخوام برم*داد*
یونگی:باشه باشه
پرستار:اینجا چخبرع؟
یونگی:ببخشید
سوا:میخوام برم
پرستار:باید دکترتون بگن
سوا بلند شد ،سرم و از دستش کشید، کفششو پوشید و رفت به سمت در
یونگی:کجا وایسا
سوا:باید برمیش دخترم
پرستار:خانم شما حالتون خوب نیست
سوا به حرفش گوش نداد و رفت یونگی هم چاره ای نداشت و رفت کارای ترخیص و انجام داد رفت بیرون سمت ماشین؛ دید سوا به ماشین تکیه داده و داره گریه میکنه
یونکی:سوا؟
سوا:بدو بریم پیش یورا، شاید نخواد برگرده ولی باید منو ببخشه خیلی اذیتش کردم
یونگی بدون هیچ حرفی در و باز کرد و سوا نشت توی ماشین و به سمت خونه ته حرکت کردن
...
جین:خب یورا خانم مبارک باشه
یورا:ممنون
کوک:خوب دیگه یورا بین همه تکه کسی مث اون روی زمین نیست
نامی:به خودم رفته بچه درسخونه
جیهوپ:ن خیر مث منه شاد و شنلوق
جیمین:برین کنار ببینم مث خوده کیوت و موچی، من بیبی موچی بزرگ و یورا بیبی موچی کوچولو
نامی:جانننن؟ بیبی موپی بزرگم مگه داریم؟
جیمین:بله پس چی فکر کردی؟
جین:باشه بس کنین اصلا
ته هم از پشت با کیک اومد ..
ته:خب خب خب
همینکه تهیونگ کیک و اورد زنگ در و زدن:/
یورا:منتظر کسی بودین؟
ته:نه ینی کیه؟*کیک و گذاشت* وایسین باز کنم ببینم
..
ته:بله؟*پشت ایفون*
شوگا:منم
ته:شما اینجا؟
شوگا: ی کار واجب داریم
ته:دارین؟
سوا:سلام
ته:سلام
شوگا:نمیخوای دعوت کنی؟
ته:چ..چرا بیاین
*در و زد*
...
یورا:کی بود عمو؟
شوگا:شوگا بود.
نامی:ا..اون اینجا چیکار میکنه؟
جین:دعوتش کرده بودی؟
ته:ن پیزی نگفته بودم
..*در خونه زده شد و ته رفت که باز کنه*
شوگا:بلند شو توروخوداا باید این گندمونو درست کنیم*گریه*
...
بعد نیم ساعت سوا بهوش اومد:
یونگی؟
یونگی:جونم؟
سوا:یورا؟
یونگی:نمیدونم باید ..
سوا:ما اشتباه کردیم
یونگی:میدونم میدونم باید درستش کنیم
سوا:ولی اون مارو نمیبخشه
یونگی:نمیدونم واقعا
سوا:باید بریم
یونگی:ولی د
واقسا دکتر تر بگه
سوا:من میخوام برم
یونگی:وایسا دکترت بیاد
یوا:گفتم میخوام برم*داد*
یونگی:باشه باشه
پرستار:اینجا چخبرع؟
یونگی:ببخشید
سوا:میخوام برم
پرستار:باید دکترتون بگن
سوا بلند شد ،سرم و از دستش کشید، کفششو پوشید و رفت به سمت در
یونگی:کجا وایسا
سوا:باید برمیش دخترم
پرستار:خانم شما حالتون خوب نیست
سوا به حرفش گوش نداد و رفت یونگی هم چاره ای نداشت و رفت کارای ترخیص و انجام داد رفت بیرون سمت ماشین؛ دید سوا به ماشین تکیه داده و داره گریه میکنه
یونکی:سوا؟
سوا:بدو بریم پیش یورا، شاید نخواد برگرده ولی باید منو ببخشه خیلی اذیتش کردم
یونگی بدون هیچ حرفی در و باز کرد و سوا نشت توی ماشین و به سمت خونه ته حرکت کردن
...
جین:خب یورا خانم مبارک باشه
یورا:ممنون
کوک:خوب دیگه یورا بین همه تکه کسی مث اون روی زمین نیست
نامی:به خودم رفته بچه درسخونه
جیهوپ:ن خیر مث منه شاد و شنلوق
جیمین:برین کنار ببینم مث خوده کیوت و موچی، من بیبی موچی بزرگ و یورا بیبی موچی کوچولو
نامی:جانننن؟ بیبی موپی بزرگم مگه داریم؟
جیمین:بله پس چی فکر کردی؟
جین:باشه بس کنین اصلا
ته هم از پشت با کیک اومد ..
ته:خب خب خب
همینکه تهیونگ کیک و اورد زنگ در و زدن:/
یورا:منتظر کسی بودین؟
ته:نه ینی کیه؟*کیک و گذاشت* وایسین باز کنم ببینم
..
ته:بله؟*پشت ایفون*
شوگا:منم
ته:شما اینجا؟
شوگا: ی کار واجب داریم
ته:دارین؟
سوا:سلام
ته:سلام
شوگا:نمیخوای دعوت کنی؟
ته:چ..چرا بیاین
*در و زد*
...
یورا:کی بود عمو؟
شوگا:شوگا بود.
نامی:ا..اون اینجا چیکار میکنه؟
جین:دعوتش کرده بودی؟
ته:ن پیزی نگفته بودم
..*در خونه زده شد و ته رفت که باز کنه*
۱۰۴.۳k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.