Pt

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁹⁹"


لبخند عمیقی زدم و دستی روی ماسکی که ظاهرا برای من بود کشیدم... مشکی بود و نرم و لطیف با تکه های طلاکاری هایی ظریف و قشنگ... واقعا قشنگ بود.
آرا: _واقعا زیباست! خیلی قشنگن...
جونگ‌‌کوک آروم ماسک رو از دستم گرفت و گفت:

برات میبندم به چشمات...
آروم روی چشمام گذاشت و بدون خراب کردن مدل موهام ماسک رو بست.
چشمام رو باز کردم، حس ملکه هارو دارم...
ماسک خودش روهم بست و دستم رو توی دستش گرفت.

دستاش گرم بود و به دستم حس اطمینان، عشق و صمیمیت میداد... آروم دستم رو از دستش در آوردم و دوز بازوش حلقه کردم.
اونم یکی از دست هاش رو آروم روی کمرم گذاشت و به آرومی سمت سالن حرکت کردیم...

دوتا گردن کلفت سه قدم عقب تر از ما دنبالمون میومدن که بادیگارد های جونگ‌کوک بودن.
جلوی در مجلس تا کمر برامون خم شدن و وارد مکان خیلی مجللی شدیم... که سریع یک مرد که سرش پایین بود اومد و گفت: بانوی من! پالتوتون رو تقدیم کنید...

کوک: +لازم نیست، میتونی بری!
پسره سریع "چشم" گفت و کمی خم شد و عقب گرد کرد... استرس به قلبم چنگ انداخت... وای وای وای... آراااا... چرا لباستو عوض نکردی؟ وای گور خودمو رسما کندم!!

کوک دستش رو روی دکمه هام گذاشت.
و آروم در حالی که بازشون میکرد گفت: باید درش بیاری و با لباس مجلسی باشی پرنسس!
لبام از استرس لرزید... حس میکنم عصبی میشه.
دکمه هارو باز کرد و یهو اخماش کور درهم گره خورد!

کوک: +آرا!
صداش اونقدر عصبی و پچ مانند‌ بود که سریع گفتم: _خ..خب
نگاهشو بالا آورد و به چشمام دوخت و پوزخند ترسناکی زد: +که اینطور؟
دیدگاه ها (۱۰)

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt¹⁰⁰"ترسیده گفتم: _ممم... ببخشید... خب... بای...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt¹⁰¹" مجبور شدم جلوش لب...اس عو//ض کنم، اینقد...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁹⁸"هیچی نگفتم و ل//بمو به دندون گرفتم...این ...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁹⁷"کوک: +هومم! تو مثل یک جوجه کوچولو رفتار م...

آن سوی آینه P36پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم(ویو ا.ت ، ...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟎ات روی تختش نشسته بود. گوشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط