اهوی من
اهوی من
پارت ۲۴
(اهو)
منو غزل خرید هامون کردیم امدیم خونه ک دیدم جز پارسا اراد هیچکس تو خونه نیست
اهو:اراد کو بقیه
اراد:خوشگلم کار داشتن رفتن
اهو:ع به تعدادتون بستنی گرفتم اخه
غزل:بزار تو یخچال بعد میاین میخورن
پارسا:نهار چی داریم
اهو:میخوام پیتزا درست کنم،نظرتون چی چهارتایی درست کنیم
اراد:من نظرم مثبته
پارسا:منم همنطور
اهو:تو چی غزل
غزل:منم هستم
اراد امد تو اشپرخونه رفتم کنارش اروم گفتم
اهو:اراد گوشیتو میدی زنگ بزنم به ارمان
اراد:بعدن میدم زنگ بزنی بیا غذامون درست کنیم
(اهو)
حس میکردم ک اراد داره یک چیزو ازم مخفی میکنه معلوم بود داره بهم دروغ میگ،باپارسا غزل ک داشتیم پیتزا درست میکردیم همیش پارسا بهم خیره میشد یا موقع ک اراد داشت پیتزا رو تو فر میذاشت موهامو پشت گوشم داد نمدونم فکر میکردم پسره هیز بهم چشم داره
غذامون خوردیم اراد بغلم کرد تو اتاق برد
اراد:بیبی بهم یکم خون میدی
اهو:اره ولی شرط داره
اراد:چی شرطی؟
اهو:برام مارشملو پاستیل موچی بگیری باشه(باناز)
اراد:چشم
اراد روم خیمه زد گردنمو میبوسید
(ارکان)
حالم بده بود یکی رو کشته بودم امدم خونه ک صدای ناله شنیدم همنجور ک از پله ها بالا رفتم دیدم صدا از اتاق اراد میاد لایی در وا بود نگاه کردم دیدم اراد داره خون اهو رو میخوره با این صحنه ک دیدم اشک تو چشام جمع شد دلم میخواست اراد عذاب بدم میخواستم زنجه زدن هاشو بیبینم و بعد یک فکری به سرم زد
(اراد)
بعد اینک اهو خونشو داد انرژی گرفتم اهو بخاطر خون ک ازش رفته بود به خواب عمیقی رفته بود نشسته بودم به صورتش نگاه میکردم کم کم داشتم عاشقش میشدم یعنی شده بودم ولی نه به اندازه الان،این همون اهویی بود ک دلم میخواست بکشمش؟الان زنمه؟الان میخواد مامان بچم هم بشه؟چی روزگاری نمدونستم یک روز این شیطون کوچلو بشه زنم دلم نمخواست ازش دور بمونم دلم نمخواست بره پیش ارکان هنوز یادم نرفته ک چجوری ارکان کتکش میزد چجوری جلوش خیانت میکرد به اهو میگفت نگاه کن یادم نمیره هیچ وقت
رفتم پایین دیدم غزل رو مبل نشسته حالش معلوم بود اوکی نبود رفتم پیشش.......
پارت ۲۴
(اهو)
منو غزل خرید هامون کردیم امدیم خونه ک دیدم جز پارسا اراد هیچکس تو خونه نیست
اهو:اراد کو بقیه
اراد:خوشگلم کار داشتن رفتن
اهو:ع به تعدادتون بستنی گرفتم اخه
غزل:بزار تو یخچال بعد میاین میخورن
پارسا:نهار چی داریم
اهو:میخوام پیتزا درست کنم،نظرتون چی چهارتایی درست کنیم
اراد:من نظرم مثبته
پارسا:منم همنطور
اهو:تو چی غزل
غزل:منم هستم
اراد امد تو اشپرخونه رفتم کنارش اروم گفتم
اهو:اراد گوشیتو میدی زنگ بزنم به ارمان
اراد:بعدن میدم زنگ بزنی بیا غذامون درست کنیم
(اهو)
حس میکردم ک اراد داره یک چیزو ازم مخفی میکنه معلوم بود داره بهم دروغ میگ،باپارسا غزل ک داشتیم پیتزا درست میکردیم همیش پارسا بهم خیره میشد یا موقع ک اراد داشت پیتزا رو تو فر میذاشت موهامو پشت گوشم داد نمدونم فکر میکردم پسره هیز بهم چشم داره
غذامون خوردیم اراد بغلم کرد تو اتاق برد
اراد:بیبی بهم یکم خون میدی
اهو:اره ولی شرط داره
اراد:چی شرطی؟
اهو:برام مارشملو پاستیل موچی بگیری باشه(باناز)
اراد:چشم
اراد روم خیمه زد گردنمو میبوسید
(ارکان)
حالم بده بود یکی رو کشته بودم امدم خونه ک صدای ناله شنیدم همنجور ک از پله ها بالا رفتم دیدم صدا از اتاق اراد میاد لایی در وا بود نگاه کردم دیدم اراد داره خون اهو رو میخوره با این صحنه ک دیدم اشک تو چشام جمع شد دلم میخواست اراد عذاب بدم میخواستم زنجه زدن هاشو بیبینم و بعد یک فکری به سرم زد
(اراد)
بعد اینک اهو خونشو داد انرژی گرفتم اهو بخاطر خون ک ازش رفته بود به خواب عمیقی رفته بود نشسته بودم به صورتش نگاه میکردم کم کم داشتم عاشقش میشدم یعنی شده بودم ولی نه به اندازه الان،این همون اهویی بود ک دلم میخواست بکشمش؟الان زنمه؟الان میخواد مامان بچم هم بشه؟چی روزگاری نمدونستم یک روز این شیطون کوچلو بشه زنم دلم نمخواست ازش دور بمونم دلم نمخواست بره پیش ارکان هنوز یادم نرفته ک چجوری ارکان کتکش میزد چجوری جلوش خیانت میکرد به اهو میگفت نگاه کن یادم نمیره هیچ وقت
رفتم پایین دیدم غزل رو مبل نشسته حالش معلوم بود اوکی نبود رفتم پیشش.......
۵.۴k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.