وانشات از تهیونگ وقتی همه جمعی شدین خونه ی اعضا و براش ع*
وانشات از تهیونگ وقتی همه جمعی شدین خونه ی اعضا و براش ع***نود میفرستی
+تهیونگ نرووووو.....(پاشو میکوبه زمین)
_عزیزم....همگی باید بریم....یه جلسس برای گروه ما...نمیشه من نرم که....۲ ساعت دیگه میام خوبه؟
+نههههه!میخوای این وقت شب منو تنها بزارییییی....
_بیبی!
+تهه!
_جون دلم؟
+دلم برات تنگ میشههه....نمیشه نری؟
_نه عشقم نمیشه....زودی میام باشه؟
+باشه.....ولی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی....
_قربونت برم من....باشه ...بای بای.....
+ببیننن اگه به گوشم برسه با اون منیجر چندشون صحبت کردی جرتتتت میدم فهمیدی؟
_عههه...حرف نمیزنم عزیزم...
+برو گمشو...
_زود میام خب....خدافظ...
بیشعور....منو گذاشتو رفت سر جلسه...
میدونم چیکار کنم.....بزار ساعت ۱۲ شب بشه....جاهای مهم جلسشون...اره....میخوام براش ن..و..د بفرستم اره!
(ساعت ۱۲ شب)
ویو ته
به جاهای مهم جلسه رسیده بودیم که صدای پیامک اومد برام....گوشی رو بردم زیر میز و پیام تلگراممو باز کردم... یعنی ات چه عکسی فرستاده....
.....
ا..اینا چیه؟
عکسایی که ات از خودش فرستاده. بود با لباس خواب سفیدی و توری که براش خریده بودم...
آ..آخخ.. وای...پاییn تنم تیر کشید و آب دهنمو به سختی قورت دادم....یه لحظه هم نمیتونستم چشم از رو عکسا بردارم و کم کم داشتم میرفتم و سست میشدم....
پی دی نیم:تهیونگ گوشت اینجاست؟ کجایی!
_ب...بله بله؟
پی دی نیم:حواست اینجا....
کوک :هیونگ چرا عرق کردی؟
_ه..ها ها؟
نامجون:چت شد؟ خیلی گرمه راست میگه...
کولرو روشن کنید...
_هیونگ کی تموم میشه؟
جین:چرا انقدر زود میخوای بری؟
حالت بد شد اصلا....
احساس میکنم درد داری هوم؟
_م..چی؟ نه بابا یه کم گرممه فقط....
جیمین اومد و تو گوشم گفت..
جیمین:...معلوم نیست اون عکسی که دیدی چی بوده که اینجوری شدی....
به خودم اومدم و با آرنج به پهلوش زدم...
کوک:هیونگ...جیمین شی راست میگه...با این که شلوارت مشکیه ولی خیلی تو چشمه!
_هی شما دو تا چی میگیدد؟
کوک:اخه هیونگ رگای پیشونیتم زده بیر...
_ببند تو..
&اتمام جلسه&
زود سوار ماشین شدم و با سرعت به سمت خونه رفتم.....ماشینو پارک کردم و وارد خونه شدم...
+عه اومدی...
_ات.... حالم بده....خودت باعثشی... قراره در حالی که داری جیغ میزنی ز*یرم تنبیه هم بشی...
و دستمو گرفت و از رو مبل بلندم کرد و لب*اشو کوبو*ند رو لب*ام.....
دستشو سمت شلوارکم برد...
+اینجا؟
_تا بریم اتاق نمیکشم...
+شروع کن....میتونه تجربه خوبی باشه...
#درخواستی
+تهیونگ نرووووو.....(پاشو میکوبه زمین)
_عزیزم....همگی باید بریم....یه جلسس برای گروه ما...نمیشه من نرم که....۲ ساعت دیگه میام خوبه؟
+نههههه!میخوای این وقت شب منو تنها بزارییییی....
_بیبی!
+تهه!
_جون دلم؟
+دلم برات تنگ میشههه....نمیشه نری؟
_نه عشقم نمیشه....زودی میام باشه؟
+باشه.....ولی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی....
_قربونت برم من....باشه ...بای بای.....
+ببیننن اگه به گوشم برسه با اون منیجر چندشون صحبت کردی جرتتتت میدم فهمیدی؟
_عههه...حرف نمیزنم عزیزم...
+برو گمشو...
_زود میام خب....خدافظ...
بیشعور....منو گذاشتو رفت سر جلسه...
میدونم چیکار کنم.....بزار ساعت ۱۲ شب بشه....جاهای مهم جلسشون...اره....میخوام براش ن..و..د بفرستم اره!
(ساعت ۱۲ شب)
ویو ته
به جاهای مهم جلسه رسیده بودیم که صدای پیامک اومد برام....گوشی رو بردم زیر میز و پیام تلگراممو باز کردم... یعنی ات چه عکسی فرستاده....
.....
ا..اینا چیه؟
عکسایی که ات از خودش فرستاده. بود با لباس خواب سفیدی و توری که براش خریده بودم...
آ..آخخ.. وای...پاییn تنم تیر کشید و آب دهنمو به سختی قورت دادم....یه لحظه هم نمیتونستم چشم از رو عکسا بردارم و کم کم داشتم میرفتم و سست میشدم....
پی دی نیم:تهیونگ گوشت اینجاست؟ کجایی!
_ب...بله بله؟
پی دی نیم:حواست اینجا....
کوک :هیونگ چرا عرق کردی؟
_ه..ها ها؟
نامجون:چت شد؟ خیلی گرمه راست میگه...
کولرو روشن کنید...
_هیونگ کی تموم میشه؟
جین:چرا انقدر زود میخوای بری؟
حالت بد شد اصلا....
احساس میکنم درد داری هوم؟
_م..چی؟ نه بابا یه کم گرممه فقط....
جیمین اومد و تو گوشم گفت..
جیمین:...معلوم نیست اون عکسی که دیدی چی بوده که اینجوری شدی....
به خودم اومدم و با آرنج به پهلوش زدم...
کوک:هیونگ...جیمین شی راست میگه...با این که شلوارت مشکیه ولی خیلی تو چشمه!
_هی شما دو تا چی میگیدد؟
کوک:اخه هیونگ رگای پیشونیتم زده بیر...
_ببند تو..
&اتمام جلسه&
زود سوار ماشین شدم و با سرعت به سمت خونه رفتم.....ماشینو پارک کردم و وارد خونه شدم...
+عه اومدی...
_ات.... حالم بده....خودت باعثشی... قراره در حالی که داری جیغ میزنی ز*یرم تنبیه هم بشی...
و دستمو گرفت و از رو مبل بلندم کرد و لب*اشو کوبو*ند رو لب*ام.....
دستشو سمت شلوارکم برد...
+اینجا؟
_تا بریم اتاق نمیکشم...
+شروع کن....میتونه تجربه خوبی باشه...
#درخواستی
۳۵.۱k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.