رمان رویای من

رمان رویای من

پارت ۷۵

دیانا، دست خودم نبود یهو لحنم
لوس و ناناز شد و ازش تشکر کردم

ارسلان، وقتی با اون لحن ناز و
لوس حرف زد دلم لرزید قلب
وامونده آروم بگیر به زور آب
دهنمو قورت دادم و گفتم
خواهش میکنم

دیانا، تو دلم خندیدم من چقدر جذابم

حمید،پسرم چه خبر

ارسلان، هیچی سلامتی خبری نیست

حمید،رفتم کنارشون نشستم

دیانا، واخ ارسلان قشنگ چسبید
بود بهم سرمو گذاشتم رو پشتی
مبل ارسلان و باباش داشتم باهم
حرف میزدن حوصلم سر رفته بود
با چونم زدم رو شونش

ارسلان، بله

دیانا، گوشی

ارسلان، جانم❓️
دیدگاه ها (۳)

رمان رویای من پارت ۷۶دیانا، لحنم و لوس کردم و سرمو کج کردم و...

رمان رویای من پارت ۷۸ارسلان، یه پتو مسافرتی بود آروم کشیدم ر...

رمان رویای من پارت ۷۴ارسلان، ای خدا رفتم جعبه کمک اولیه اورد...

رمان رویای من پارت ۷۳ارسلان، عه من به این خوبی دیانا از مهرب...

رمان بغلی من پارت۱۳۶و۱۳۷و۱۳۸و۱۳۹دیانا: ارسلان اون بچه فقط پن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط