پارت ۶
برای جیسو سخت بود از اون آغوش پر مهر پدرش جدا بشه اما تا آخر هم نمیتونست در آغوش پدرش باشه پس تصمیم گرفت دل بکنه...جیسو یک دختره ۴ ساله شر بود تمام حرکاتش به لونا رفته بود لجبازی هاش سر خود بودن هاش مهربونی هاش رو اعصاب رفتن هاش شیطون بودناش همه ی اینا به زنی رفته بود که برای یکبار هم نتونست ببینتش جیسو این چند روز همش از عمارت بیرون میرفت و دلش میخواست بره مغازه کیوت که سر کوچه شون هس و پره عروسک خرسی هس درسته جیسو با اونا راحته اما اجوما نمیتونه هم از جیسو هم کار های خونه که نه عمارت رو بکنه پس تصمیم گرفت راجب این قضیه با جونگ کوک صحبت کنه..!
همین طور که اجوما قهوه همیشگیش با همون عطر خوش بوش آماده کرد و به سمت پله های پیچ دار قدم میگذاشت توی این فکر بود که الان بهترین موقع برای حرف زدن با پدر این بچه شیطون بود..پله های مار پیچ رو طی کرد و به اتاق جونگ کوک رسید بعد از در زن جونگ کوک بهش اجازه ورود داد..
اجوما. همین طور به سمت میز کوک حرکت میکرد و قهوه رو گذاشت رو میزه گف.پسزم اینم از قهوه ات
جونگ کوک. همین طور که سرش توی برگ های زیر دستش بود با صدای اجوما چشم هاش رو از برگه ها گرفت و به اجوما داد و با لبخند مصنوعی لب زد.ممنونم اجوما
اجوما.راستش باید درباره جیسو باهم حرف بزنیم
جونگ کوک.بعد از شنیدن اسم جیسو با نگرانی گفت.چیزی شده اجوما جیسو کاری کرده؟؟
اجوما که لبخندی به این همه استرس کوک داشت زد و گف نه پسرم اما جیسو این چند روز همش بهونه میگیره بهتره که براش یک پرستار انتخاب کنی.
جونگ کوک.که از نگرانیش کم شد گفت حتما
اجوما بعد آخرین جمله کوک به سمت در قدم برداشت و دست هاش رو به دستگیره در داد و درو باز کرد و از اتاق بیرون اومد
جونگ کوک که مطمئن شده بود اجوما رفته..
از صندلی کارش بلند شد و به سمت قاب عکس لونا رفت و اون رو از کشو برداشت گذاشت روی میزه و خودش هم روی مبل نشست و گفت:میدونی بچه مون خیلی شیطون شده..چرا تنهاش گذاشتی لونا..لونا من بلد نیستم مو های دختر مون رو ببافم...بلد نیستم مثل تو باشم..دختر مون همه چیش به تو رفته شیطونی هاش لجبازی هاش همینطور که داشت اینارو لب میزد اشکی از گوشه چشمش رها شد و دوباره گف.میدونی چقدر دلم میخواد بغلت کنم چقدر دلم میخواد طعم لب هاتو دوباره مزه کنم میدونی طعم لباتو یادم رفته چرا تنهام گذاشتی من هنوز عادت نکردم بدون بغل تو بخوابم چرا؟؟
__________________________________________________
اینم از این پارت..
بچه ها دقت کردین حمایت هاتون خیلی کم شده🤗
همین طور که اجوما قهوه همیشگیش با همون عطر خوش بوش آماده کرد و به سمت پله های پیچ دار قدم میگذاشت توی این فکر بود که الان بهترین موقع برای حرف زدن با پدر این بچه شیطون بود..پله های مار پیچ رو طی کرد و به اتاق جونگ کوک رسید بعد از در زن جونگ کوک بهش اجازه ورود داد..
اجوما. همین طور به سمت میز کوک حرکت میکرد و قهوه رو گذاشت رو میزه گف.پسزم اینم از قهوه ات
جونگ کوک. همین طور که سرش توی برگ های زیر دستش بود با صدای اجوما چشم هاش رو از برگه ها گرفت و به اجوما داد و با لبخند مصنوعی لب زد.ممنونم اجوما
اجوما.راستش باید درباره جیسو باهم حرف بزنیم
جونگ کوک.بعد از شنیدن اسم جیسو با نگرانی گفت.چیزی شده اجوما جیسو کاری کرده؟؟
اجوما که لبخندی به این همه استرس کوک داشت زد و گف نه پسرم اما جیسو این چند روز همش بهونه میگیره بهتره که براش یک پرستار انتخاب کنی.
جونگ کوک.که از نگرانیش کم شد گفت حتما
اجوما بعد آخرین جمله کوک به سمت در قدم برداشت و دست هاش رو به دستگیره در داد و درو باز کرد و از اتاق بیرون اومد
جونگ کوک که مطمئن شده بود اجوما رفته..
از صندلی کارش بلند شد و به سمت قاب عکس لونا رفت و اون رو از کشو برداشت گذاشت روی میزه و خودش هم روی مبل نشست و گفت:میدونی بچه مون خیلی شیطون شده..چرا تنهاش گذاشتی لونا..لونا من بلد نیستم مو های دختر مون رو ببافم...بلد نیستم مثل تو باشم..دختر مون همه چیش به تو رفته شیطونی هاش لجبازی هاش همینطور که داشت اینارو لب میزد اشکی از گوشه چشمش رها شد و دوباره گف.میدونی چقدر دلم میخواد بغلت کنم چقدر دلم میخواد طعم لب هاتو دوباره مزه کنم میدونی طعم لباتو یادم رفته چرا تنهام گذاشتی من هنوز عادت نکردم بدون بغل تو بخوابم چرا؟؟
__________________________________________________
اینم از این پارت..
بچه ها دقت کردین حمایت هاتون خیلی کم شده🤗
۶.۴k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.