پارت ۸
بلخره بعد از ۲۰ مین اجوما راضی شد به جونگ کوک چیزی از اینکه لونا زنده اس نگه لونا خیلی دلش برای عمارتی تنگ شده بود که ۴ سال قلب ملکه این عمارت بود پس تصمیم گرفت ماسکش رو بالا بده و داخل عمارت یک چرخی بزنه به اجوما گفت و از اشپز خونه خارج شد و به سالن اصلی رفت اصلا تغییر نکرده بود اون عمارت اصلا دیزاینش تغییر نکرده بود همین طور که داشت قدم میزد با چهره کوچولویی که احتمال میداد دختر خودش باشه مواجه شد
لونا.سلام خانم کوچولو
جیسو.سلام مگ اوچولو ایستم(سلام من کوچولو نیستم)
لونا.که خنده ای کرد گفت بله شما بزرگ هستین
جیسو با تعجب به زنی زل زده بود که نمیدونستم مادرشه و پرسید.شما برای چی اومدید اینجا(بچه ها لحنش بچه گونه است)
لونا گفت برای اینکه فکر کنم یکی اینجا به قرابت داره جیسو که تعجب کرده بود گفت نخیر اینجا کسی به مراقبت نداره
لونا بعد از حرف جیسو خنده ای زد دلیلش این بود که جیسو کامل به خودش رفته بود و انگار لونا کوچولو جلوش وایستاده همین جور تو فکر خیال بود که با صدای مردی به پشتش برگشت
جونگ کوک. میشه بفرمایید داخل عمارت من چه میکنید؟
لونا که دست هاش سرد شده بود از استرس زیاد لب زد.ب.برای پ.پرستا.ری ب.بچه ا..اومدم
نمیدونم چرا وقتی اون زن غریبه برگشت انگار خود لونا جلوم بود همون چشم ها اما...اما چرا اون زن ماسک زده بود با خودش گفت انگار مریض هس به هر حال بدون برو برگرد حتی یک مصاحبه کوچک گفت شما استخدامی
لونا که از حرف جونگ کوک تعجب کرد گفت م...ممنون
-لونا با خودش گفت حتی یک مصاحبه کوچیک هم نکرد به محض اینکه لونا حرفش رو زد جونگ کوک جوابی نداد و به سمت اتاقش قدم ور داشت تازه یادش افتاد که اسم این خانم رو نپرسیده و قدم زدن رو متوقف کرد و برگشت به سمت لونا و گفت اسمتون چیه..؟
لونا.که در کنجکاوی بود که اسمش چی باشه یک اسم وسط زبونش بود گفت ب.بورام کیم بورام
جونگ کوک بعد از شنیدن اسم زنی که شباهتش مثل لونا بود روش رو از بورام یا بهتره بگم لونا گرفت و به اتاق خودش قدم زدن رو ادامه داد..
چند روز بعد...
_الان جیسو با لونا خیلی راحته حتی حاضر نیست لونا یک لحظه هم ازش دور بشه بعضی شبا لونا مجبور میشه بخاطر جیسو بمونه و شب رو کنار جیسو سر میکنه...
لونا.سلام خانم کوچولو
جیسو.سلام مگ اوچولو ایستم(سلام من کوچولو نیستم)
لونا.که خنده ای کرد گفت بله شما بزرگ هستین
جیسو با تعجب به زنی زل زده بود که نمیدونستم مادرشه و پرسید.شما برای چی اومدید اینجا(بچه ها لحنش بچه گونه است)
لونا گفت برای اینکه فکر کنم یکی اینجا به قرابت داره جیسو که تعجب کرده بود گفت نخیر اینجا کسی به مراقبت نداره
لونا بعد از حرف جیسو خنده ای زد دلیلش این بود که جیسو کامل به خودش رفته بود و انگار لونا کوچولو جلوش وایستاده همین جور تو فکر خیال بود که با صدای مردی به پشتش برگشت
جونگ کوک. میشه بفرمایید داخل عمارت من چه میکنید؟
لونا که دست هاش سرد شده بود از استرس زیاد لب زد.ب.برای پ.پرستا.ری ب.بچه ا..اومدم
نمیدونم چرا وقتی اون زن غریبه برگشت انگار خود لونا جلوم بود همون چشم ها اما...اما چرا اون زن ماسک زده بود با خودش گفت انگار مریض هس به هر حال بدون برو برگرد حتی یک مصاحبه کوچک گفت شما استخدامی
لونا که از حرف جونگ کوک تعجب کرد گفت م...ممنون
-لونا با خودش گفت حتی یک مصاحبه کوچیک هم نکرد به محض اینکه لونا حرفش رو زد جونگ کوک جوابی نداد و به سمت اتاقش قدم ور داشت تازه یادش افتاد که اسم این خانم رو نپرسیده و قدم زدن رو متوقف کرد و برگشت به سمت لونا و گفت اسمتون چیه..؟
لونا.که در کنجکاوی بود که اسمش چی باشه یک اسم وسط زبونش بود گفت ب.بورام کیم بورام
جونگ کوک بعد از شنیدن اسم زنی که شباهتش مثل لونا بود روش رو از بورام یا بهتره بگم لونا گرفت و به اتاق خودش قدم زدن رو ادامه داد..
چند روز بعد...
_الان جیسو با لونا خیلی راحته حتی حاضر نیست لونا یک لحظه هم ازش دور بشه بعضی شبا لونا مجبور میشه بخاطر جیسو بمونه و شب رو کنار جیسو سر میکنه...
۳.۸k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.