پارت ۷
میدونی هنوز عادت نکردم بدون بغل تو بخوابم...همین جوری داشت حرف میزد که با صدای در اشک هاشو پاک کرد و قاب عکس عشق چند ساله اش رو سر جاش گذاشت و صداش رو صاف کرد و اجازه ورود داد همین که در باز شد با چهره کیوت جیسو مواجه شد..
جیسو.پاپایی بلیم پارت چاهش(بابایی بریم پارک خواهش)
جونگ کوک که از کیوت بودن جیسو خنده اش گرفت گف .پس اول یک بوس به بابا بده تا بریم
جیسو که بدو بدو سمت پدرش رفت و خودشو پرت کرد تو آغوش پدرش انداخت و سرش رو سمت گونه پدرش برد و اونجا رو بوس کرد جونگ کوک هم یک خنده ای کرد و همین جور که جیسو بغلش بود راه افتاد تا درخواست جیسو رو انجام بده..
-بعد از مرگ لونا تنها دل خوشی جونگ کوک جیسو بود..
جونگ کوک چند بار به خودکشی هم فکر کرد اما از این کارش پشیمون شد دلیلش جیسو بود..
جونگ کوک با خودش که فکر کرد به این تصمیم رسید که جیسو تنها یادگار از لونا بود هروقت که جیسو رو میدید یاد لونا می افتاد...
چند روز بعد..
*ویو لونا*
الان چهارسال از اون اتفاق میگذره و دلم برای دخترم خیلی تنگ شده بعد از اون اتفاق اون دکتری که منو عمل کرد شد دکتر مخصوص خانواده جئون از اون دکتر بعضی وقت ها حال جیسو رو میپرسم فهمیدم که آقای جئون دنبال یک پرستار برای جیسو میگیرده این بهترین راه بود تا دخترم رو ببینم...
فلش بک به چهارسال پیش/روزی که لونا عمل داشت*
بعد از عمل کردن لونا ۱ ساعت بعدش موقعی که جونگ کوک بیمارستان نبود لونا بهوش اومد و به دکتر گفت که کارش داره
لونا به دکتر گفت که بگین من مردم دکتر لونا اول مخالفت کرد اما آخر راضی شد که به جونگ کوک بگه لونا مرده و فقط جیسو به دنیا اومده
پایان فلش بک/
حالا که از ماشین قدم ور میدارم و به سمت در عمارت کوک میرم استرس تمام وجودم رو برداشته بود و با دست های لرزون زنگ رو زدم و صدای اجوما توی گوشم اکو شد
بله بفرمایید؟
برای پرستاری بچه اومده.
بله بفرمایید داخل
بعد از وارد شد توی عمارت و قدم قدم به سمت در ورودی با این همه استرس تا چشم بهم زد به در ورودی رسید توی دلش یک آشوبی بود که نگو...یک آهی کشید و از در ورودی رو طی کرد و با چهره اجوما برخورد کرد
اجوما هم تعجب کرده بود هم لکنت گرفته بود گفت..
ل.لونا
لونا تعجب کرده بود چطور وقتی که لونا ماسک زده بازم اجوما شناختش سریع دستش رو روی لبای اجوما گذاشت و گفت هیس بیا بریم تو اشپز خونهلوما اجوما رو به سمت اشپز خانه هدایت کرد و به محض وارد شدن به اشپز خونه لونا لب زد و گفت.اجوما ترو خدا جونگ کوک چیزی نفهمه خواهش میکنم
اجوما که هنوز توی شک بود گفت لونا...خودتی؟
لونا گفت اجوما اره منم ولی ترو خدا به کسی نگو بعد از تموم شدن حرف لونا اجوما لونا رو در آغوش کشید و گفت خیلی دلم برات تنگ شده...
جیسو.پاپایی بلیم پارت چاهش(بابایی بریم پارک خواهش)
جونگ کوک که از کیوت بودن جیسو خنده اش گرفت گف .پس اول یک بوس به بابا بده تا بریم
جیسو که بدو بدو سمت پدرش رفت و خودشو پرت کرد تو آغوش پدرش انداخت و سرش رو سمت گونه پدرش برد و اونجا رو بوس کرد جونگ کوک هم یک خنده ای کرد و همین جور که جیسو بغلش بود راه افتاد تا درخواست جیسو رو انجام بده..
-بعد از مرگ لونا تنها دل خوشی جونگ کوک جیسو بود..
جونگ کوک چند بار به خودکشی هم فکر کرد اما از این کارش پشیمون شد دلیلش جیسو بود..
جونگ کوک با خودش که فکر کرد به این تصمیم رسید که جیسو تنها یادگار از لونا بود هروقت که جیسو رو میدید یاد لونا می افتاد...
چند روز بعد..
*ویو لونا*
الان چهارسال از اون اتفاق میگذره و دلم برای دخترم خیلی تنگ شده بعد از اون اتفاق اون دکتری که منو عمل کرد شد دکتر مخصوص خانواده جئون از اون دکتر بعضی وقت ها حال جیسو رو میپرسم فهمیدم که آقای جئون دنبال یک پرستار برای جیسو میگیرده این بهترین راه بود تا دخترم رو ببینم...
فلش بک به چهارسال پیش/روزی که لونا عمل داشت*
بعد از عمل کردن لونا ۱ ساعت بعدش موقعی که جونگ کوک بیمارستان نبود لونا بهوش اومد و به دکتر گفت که کارش داره
لونا به دکتر گفت که بگین من مردم دکتر لونا اول مخالفت کرد اما آخر راضی شد که به جونگ کوک بگه لونا مرده و فقط جیسو به دنیا اومده
پایان فلش بک/
حالا که از ماشین قدم ور میدارم و به سمت در عمارت کوک میرم استرس تمام وجودم رو برداشته بود و با دست های لرزون زنگ رو زدم و صدای اجوما توی گوشم اکو شد
بله بفرمایید؟
برای پرستاری بچه اومده.
بله بفرمایید داخل
بعد از وارد شد توی عمارت و قدم قدم به سمت در ورودی با این همه استرس تا چشم بهم زد به در ورودی رسید توی دلش یک آشوبی بود که نگو...یک آهی کشید و از در ورودی رو طی کرد و با چهره اجوما برخورد کرد
اجوما هم تعجب کرده بود هم لکنت گرفته بود گفت..
ل.لونا
لونا تعجب کرده بود چطور وقتی که لونا ماسک زده بازم اجوما شناختش سریع دستش رو روی لبای اجوما گذاشت و گفت هیس بیا بریم تو اشپز خونهلوما اجوما رو به سمت اشپز خانه هدایت کرد و به محض وارد شدن به اشپز خونه لونا لب زد و گفت.اجوما ترو خدا جونگ کوک چیزی نفهمه خواهش میکنم
اجوما که هنوز توی شک بود گفت لونا...خودتی؟
لونا گفت اجوما اره منم ولی ترو خدا به کسی نگو بعد از تموم شدن حرف لونا اجوما لونا رو در آغوش کشید و گفت خیلی دلم برات تنگ شده...
۶.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.