فردا شب



فردا شب
کارم تو بیمارستان تمام شده بود و نگاهی به گوشیم کردم دیدم جونگکوک ادرس خونش رو فرستاده
ا/ت: ا/ت آروم باش آروم باش هیچی نمیشه میری اونجا برمیگردی هیچ اتفاقی نمیفته
نمیدونم چرا نگرانم
رفتم اونجا و آیفون زدم
در باز شد نگاه به گوشیم کردم ادرس اشتباه نیومدم؟ این که مثل قصره یعنی جونگکوک اینجا زندگی میکنه؟ چند نفر رو دیدم کت سیاه پوشیده بودند اومدن نزدیکم
بادرگارد: شما؟
ا/ت: من کیم ا/ت هستم اومدم اینجا کار کنم شما کی هستید
بادیگارد: باید به آقای جئون زنگ بزنم
ا/ت: باشه
پس درست اومدم من اینجارو تو خواب دیده بودم خیلی خوشگله
اجوما: ولش کن دستور اقای جئون جونگکوک بوده میتونه بیاد داخل
بادیگارد: بفرمایید داخل
ا/ت: ممنون
اجوما: سلام
ا/ت: سلام
اجوما: خوب هستید؟
ا/ت: ممنون
اجوما: اسمت چیه؟
ا/ت: کیم ا/ت هستم
اجوما: خوشبختم میتونی اجوما صدام کنی
ا/ت: اومم
اجوما: من از ۲۵سالگی اومدم اینجا
ا/ت: واقعا؟
اجوما: آره بهش عادت کردم شما فقط شب ها میاید اینجا؟
ا/ت: بله من شب ها از ساعت ۶بعد از ظهر تا ۱۲ شب اینجام چون من دکترم نمیتونم همه ساعت بیام اینجا
اجوما: دکتری؟
ا/ت: بله
اجوما: آفرین دکتر چی؟
ا/ت: دکتر بخش زایمان و بچه ها
اجوما: واقعا؟
ا/ت: اره خودم هم مطب دارم
اجوما: موفق باشی عزیزم بریم داخل
ا/ت: بریم
اجوما: آقای جئون یعنی پدر جونگکوک اینجا زندگی نمیکنه یه عمارت مثل همین دارند من گفتم از ۲۵سالگی اینجا کار میکنم اول برای اقای جئون کار میکردم بعد که پسرهاش بزرگ شدند این عمارت رو ساختند و اومدن زندگی کردند منم اومدم اینجا
ا/ت: آقای جئون چندتا پسر دارند؟
اجوما: سه تا جونگگوک وسطی هست بریم داخل قوانین رو بهت بگم
ا/ت: چشم
رفتیم داخل
اجوما: طبقه ی بالا اتاق پسراست هرچیزی هم که پسرا خواستند باید قبول کنی وگرنه عصبانی میشند
ا/ت: چشم
اجوما: کار تو فقط اینه که هرچی پسرا گفتند بگی چشم کار دیگه ای نداری
ا/ت: باشه چشم
اجوما: جی هون جی هون
جی هون: بله اجوما
اجوما: این ا/تس خدمتکار جدید شما و فقط برای شما سه تاست
جی هون: اومم ممنون
اجوما: ا/ت دخترم این جی هون برادر بزرگ جونگکوک
جی هون: باید ا/ت صدات کنم؟
ا/ت: اره هرچی دوست داری صدام کن
جی هون:همون ا/ت خوبه منو جی هون صدا کن من چیز زیادی ازت نمیخوام فقط میخوام اتاقم همیشه تمیز باشه و اینکه چیزی هم جا به جا شده باشه اخراجی
ا/ت: بله تمام سعی خودم رو میکنم
جونگ وو: سلام
ا/ت: سلام
جونگ وو: داداش دوست دخترته
ا/ت: نه نه من کیم ا/ت هستم خدمتکار جدید شما
جونگ وو: اها ببخشید چون خیلی سنت کم به نظر میرسه گفتم شاید دوس دخترش باشی من جونگ وو هستم
ا/ت: خوشبختم...

#فیک
دیدگاه ها (۲)

⁹ا/ت: خوشبختمجونگ وو: منم همینطور ا/ت جون میتونم شمارت داشته...

¹⁰دو ساعت بعد ا/ت: خب تمام شد اینم از اتاق جی هون میخواستم ا...

⁷برگشتم خونه صاحبخونه: خانم کیما/ت: بلهصاحبخونه: برای تولدتو...

⁶چند روز بعد بیمارستان بودم شیفتم تموم شده بود میخواستم برم ...

❣پارت دوم❣که یه خانم مسنی درو بازکرد گفت اجوما: سلام دخترم ب...

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

⁴⁶چند ساعت بعدجی هون: کجا میری؟ کوک: خونه خودمجی هون: خونه خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط