دو ساعت بعد
¹⁰
دو ساعت بعد
ا/ت: خب تمام شد اینم از اتاق جی هون
میخواستم از اتاقش برم بیرون که دستم خورد به گلدانش و افتاد شکست
در اتاق باز شد
جی هون: چی شکست
ا/ت: من معذرت میخوام دستم خورد بهش
جی هون: این رو شکوندی چه غلطی کردی
(با صدای بلند)
ا/ت: ممعذرت میخوام میتونم یکی دیگه برات بخرم
جی هون: یکی دیگه برام بخری؟
ا/ت: آره من یه دوست دارم گلدان های خوشگلترین داره میتونی خودت انتخاب کنی
جی هون: تو میگی این زشت بود
ا/ت: نه نه
بهم نزدیک میشد و منم میرفتم عقب دار
ا/ت: من رو نترسون گفتم که جبران میکنم
جی هون: جبران میکنی؟ چطور جبران میکنی بگووو
ا/ت: ببخشید😭
دستشو بالا گرفت خواست منو بزنه دستمو گذاشتم روی صورتم و چشمام رو بستم
بعد از چند ثانیه چشمام رو باز کردم دیدم جونگکوک دست جی هون رو گرفته
جی هون: ولم کن
کوک:خیلی احمقی میخوای یه دختر رو بزنی
سریع رفتم پشت جونگکوک و لباسش رو گرفتم
دستم رو گرفت و از اون اتاق رفتیم بیرون و رفتیم تو اتاق خودش
کوک: نگران نباش جی هون مریضه
ا/ت: مریضه؟
کوک: آره بعد از جدایی از دوست دخترش دیوونه شده تاحالا ده بار رفتیم دکتر خوب نشده اون گلدون هم دوست دخترش براش خریده بود بخاطر همین خیلی عصبانی بود چند روز دیگه خودش میاد معذرت خواهی میکنه
ا/ت: افسردست؟
کوک: آره خیلی دوسش داشت
ا/ت: من میرم اتاق جونگ وو
کوک: باشه
رفتم اتاق جونگ وو
جونگ وو: اومدی؟ امروز کاری ندارم فقط میخوام یکم باهات حرف بزنم
ا/ت: باشه فقط میشه یه سوال بپرسم؟
جونگ وو: اره بپرس
ا/ت: یوری و جونگکوک کی از هم جدا شدند
جونگ وو: سه سال پیش یوری به جونگکوک گفت که برمیگرده ولی هنوز هیچ خبری ازش نیست و جی هون هم همینطور از دوست دخترش جدا شده الان افسردست تو خودت خیلی وقته اینجایی فکر کنم باید بدونی
ا/ت: جونگکوک همین الان بهم گفت
جونگ وو: فراموش کردم میتونی تکالیفم رو بهم یاد بدی
ا/ت: باشه بیا
بعد از تمام شدن کار جونگ وو رفتم اتاق جونگکوک
صدای دوش حمام رو میشنیدم وایی چقدر امروز خسته شدم جونگکوک فکر کنم تا ده دقیقه دیگه تو حمام بشه من یه ده دقیقه میخوابم بعد بیدار میشم
رفتم روی تخت جونگکوک و چشمام رو بستم
چند ساعت بعد
چشمام رو باز کردو لامپ ها خاموش بود
ا/ت: برق رفته؟
یه نگاهی کردم دیدم جونگکوک روی کاناپه خوابیده
یه نگاهی به گوشیم کردم
(۵)🕔
ا/ت: 😳😖😢وایی نه من چند ساعت خوابیدم
بلند شدم کیفم رو برداشتم خواستم از اتاقش برم بیرون
کوک: صبر کن
ا/ت: بله
کوک: کجا؟
ا/ت: خونه
کوک: الان ساعت ۵ یک ساعت دیگه باید بیمارستان باشی میتونی تا یک ساعت دیگه بری خونه بعد برگردی بیمارستان
ا/ت: خب چیکار کنم؟
کوک: بخواب یه چند دقیقع دیگه بیدارت میکنم باهم بریم
ا/ت: باشه
#فیک
دو ساعت بعد
ا/ت: خب تمام شد اینم از اتاق جی هون
میخواستم از اتاقش برم بیرون که دستم خورد به گلدانش و افتاد شکست
در اتاق باز شد
جی هون: چی شکست
ا/ت: من معذرت میخوام دستم خورد بهش
جی هون: این رو شکوندی چه غلطی کردی
(با صدای بلند)
ا/ت: ممعذرت میخوام میتونم یکی دیگه برات بخرم
جی هون: یکی دیگه برام بخری؟
ا/ت: آره من یه دوست دارم گلدان های خوشگلترین داره میتونی خودت انتخاب کنی
جی هون: تو میگی این زشت بود
ا/ت: نه نه
بهم نزدیک میشد و منم میرفتم عقب دار
ا/ت: من رو نترسون گفتم که جبران میکنم
جی هون: جبران میکنی؟ چطور جبران میکنی بگووو
ا/ت: ببخشید😭
دستشو بالا گرفت خواست منو بزنه دستمو گذاشتم روی صورتم و چشمام رو بستم
بعد از چند ثانیه چشمام رو باز کردم دیدم جونگکوک دست جی هون رو گرفته
جی هون: ولم کن
کوک:خیلی احمقی میخوای یه دختر رو بزنی
سریع رفتم پشت جونگکوک و لباسش رو گرفتم
دستم رو گرفت و از اون اتاق رفتیم بیرون و رفتیم تو اتاق خودش
کوک: نگران نباش جی هون مریضه
ا/ت: مریضه؟
کوک: آره بعد از جدایی از دوست دخترش دیوونه شده تاحالا ده بار رفتیم دکتر خوب نشده اون گلدون هم دوست دخترش براش خریده بود بخاطر همین خیلی عصبانی بود چند روز دیگه خودش میاد معذرت خواهی میکنه
ا/ت: افسردست؟
کوک: آره خیلی دوسش داشت
ا/ت: من میرم اتاق جونگ وو
کوک: باشه
رفتم اتاق جونگ وو
جونگ وو: اومدی؟ امروز کاری ندارم فقط میخوام یکم باهات حرف بزنم
ا/ت: باشه فقط میشه یه سوال بپرسم؟
جونگ وو: اره بپرس
ا/ت: یوری و جونگکوک کی از هم جدا شدند
جونگ وو: سه سال پیش یوری به جونگکوک گفت که برمیگرده ولی هنوز هیچ خبری ازش نیست و جی هون هم همینطور از دوست دخترش جدا شده الان افسردست تو خودت خیلی وقته اینجایی فکر کنم باید بدونی
ا/ت: جونگکوک همین الان بهم گفت
جونگ وو: فراموش کردم میتونی تکالیفم رو بهم یاد بدی
ا/ت: باشه بیا
بعد از تمام شدن کار جونگ وو رفتم اتاق جونگکوک
صدای دوش حمام رو میشنیدم وایی چقدر امروز خسته شدم جونگکوک فکر کنم تا ده دقیقه دیگه تو حمام بشه من یه ده دقیقه میخوابم بعد بیدار میشم
رفتم روی تخت جونگکوک و چشمام رو بستم
چند ساعت بعد
چشمام رو باز کردو لامپ ها خاموش بود
ا/ت: برق رفته؟
یه نگاهی کردم دیدم جونگکوک روی کاناپه خوابیده
یه نگاهی به گوشیم کردم
(۵)🕔
ا/ت: 😳😖😢وایی نه من چند ساعت خوابیدم
بلند شدم کیفم رو برداشتم خواستم از اتاقش برم بیرون
کوک: صبر کن
ا/ت: بله
کوک: کجا؟
ا/ت: خونه
کوک: الان ساعت ۵ یک ساعت دیگه باید بیمارستان باشی میتونی تا یک ساعت دیگه بری خونه بعد برگردی بیمارستان
ا/ت: خب چیکار کنم؟
کوک: بخواب یه چند دقیقع دیگه بیدارت میکنم باهم بریم
ا/ت: باشه
#فیک
- ۳۲.۰k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط