part ۶
part ۶
تهیونگ: بله؟
سورا: سلام
تهیونگ: اَههه تویی
سورا: پس میخواستی کی باشه؟
تهیونگ: هیچی بگو
ویو تهیونگ
از اتاق رفتم بیرون و سورا بهم گفت ۱ هفته دیگه میاد با جین تصادف کرده بود نگرانش شدم میخواستم برم بیمارستان خودش گفت که نیام گفت تو خونه ا/ت بمونم وقتی باهاش حرف میزدم گریه میکردم بهم گفت گریه نکن وقتی تماسمون تموم شد رفتم تو سالن خوابیدم
(ساعت ۹ صب)
ویو ا/ت
بیدار شدم میخواستم خودمو بکشم دیدم لباس تنم نیس دلم میخواست تهیونگو بکشم ولی تاحالا که رفته بود یه لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین دیدم که هنوز تهیونگ اینجاس داره گریه میکنه
ا/ت: تهیونگ چی شده؟
تهیونگ: سورا و جین تو بیمارستان بستری شدن
ا/ت: چرا؟(نگران)
تهیونگ: چون تصادف کرده بودن سورا بهم گفت خونت بمونم ۱ هفته دیگه میاد دنبالم(گریه شدید)
کنارش نشستمو صورت تهیونگو گرفتمو گذاشتم روی سینه ام خیلی گریه میکرد که خودمم گریم گرفت بهش گفتم گریه نکنه رفت دستشویی که صورتشو بشوره منم رفتم صبحانه رو آماده کنم وقتی آماده کردمو تهیونگ اومد رفتم دستشویی مسواک بزنمو صورتمو بشورم اومدم بیرون دیدم تهیونگ هنوز صبحانه نخورده
ا/ت: چرا صبحانتو نخوردی؟
تهیونگ: عادت ندارم تنهایی بخورم
ا/ت: خب من اومدم بیا بخور
تهیونگ: مرسی
(بعد غذا)
تهیونگ: ا/ت میگم...میشه بریم بیرون؟
ا/ت: برای چی؟
تهیونگ: حالم بده میخوام هوا بخورم
ا/ت: خب....باشه فقط شرط دارما
تهیونگ: چه شرطی؟
ا/ت: رفتیم بیرون نباید منو ببوسی خواهرت حالش بده باید به فکرش باشیم
تهیونگ: بوس چه ربطی به سورا داره؟
ا/ت: نباید خوش بگذرونیم منم دوستت دارم ولی اینکارارو چون حال خواهرت بده نباید بکنیم
تهیونگ: اینا ربطی به سورا نداره نترس بهش بگم ناراحت نمیشه
ا/ت: چیو بگی؟
تهیونگ: اینکه دوستت دارم......بوسیدمت....و اینکه لخت دیدمت
ا/ت: خاک تو سرت چرا از اتاقم نرفتی بیرون اصا چرا میخواستی منو لخت ببینی
تهیونگ: خب دیگه
ا/ت: هعی جدیدا همه پسرا منحرف شدن یا فقط من این فکرو میکنم؟
تهیونگ: نترس همه ی پسرا منحرفن
ا/ت: خب دیگه پس نمیریم بیرون
تهیونگ: منو نبری تنبیهت میکنم
ا/ت: مثلا میخوای چیکار کنی؟
تهیونگ: همون کاری که میگی نکنم
ا/ت: خب من رفتم تو اتاقم میخوام برم حموم نیا تو اتاقم چون بدونه حوله میام
تهیونگ: باش
ویو ا/ت
رفتم حموممو کردم مطمئن بودم که تهیونگ تو اتاقمه حوله رو تو حموم گذاشته بودم برای همین خیالم راحت بود با حوله اومدم بیرون دیدم تهیونگ تو اتاقمه
تهیونگ: چرا حوله پوشیدی؟
ا/ت: خخخخخ میخواستم ببینم مغز پوکت کار میکنه یا نه امتحانو قبول نشدی منحرف فک کردی راستشو میگم.....
برای پارت بعد
۵ لایک❤️
#گوئن
تهیونگ: بله؟
سورا: سلام
تهیونگ: اَههه تویی
سورا: پس میخواستی کی باشه؟
تهیونگ: هیچی بگو
ویو تهیونگ
از اتاق رفتم بیرون و سورا بهم گفت ۱ هفته دیگه میاد با جین تصادف کرده بود نگرانش شدم میخواستم برم بیمارستان خودش گفت که نیام گفت تو خونه ا/ت بمونم وقتی باهاش حرف میزدم گریه میکردم بهم گفت گریه نکن وقتی تماسمون تموم شد رفتم تو سالن خوابیدم
(ساعت ۹ صب)
ویو ا/ت
بیدار شدم میخواستم خودمو بکشم دیدم لباس تنم نیس دلم میخواست تهیونگو بکشم ولی تاحالا که رفته بود یه لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین دیدم که هنوز تهیونگ اینجاس داره گریه میکنه
ا/ت: تهیونگ چی شده؟
تهیونگ: سورا و جین تو بیمارستان بستری شدن
ا/ت: چرا؟(نگران)
تهیونگ: چون تصادف کرده بودن سورا بهم گفت خونت بمونم ۱ هفته دیگه میاد دنبالم(گریه شدید)
کنارش نشستمو صورت تهیونگو گرفتمو گذاشتم روی سینه ام خیلی گریه میکرد که خودمم گریم گرفت بهش گفتم گریه نکنه رفت دستشویی که صورتشو بشوره منم رفتم صبحانه رو آماده کنم وقتی آماده کردمو تهیونگ اومد رفتم دستشویی مسواک بزنمو صورتمو بشورم اومدم بیرون دیدم تهیونگ هنوز صبحانه نخورده
ا/ت: چرا صبحانتو نخوردی؟
تهیونگ: عادت ندارم تنهایی بخورم
ا/ت: خب من اومدم بیا بخور
تهیونگ: مرسی
(بعد غذا)
تهیونگ: ا/ت میگم...میشه بریم بیرون؟
ا/ت: برای چی؟
تهیونگ: حالم بده میخوام هوا بخورم
ا/ت: خب....باشه فقط شرط دارما
تهیونگ: چه شرطی؟
ا/ت: رفتیم بیرون نباید منو ببوسی خواهرت حالش بده باید به فکرش باشیم
تهیونگ: بوس چه ربطی به سورا داره؟
ا/ت: نباید خوش بگذرونیم منم دوستت دارم ولی اینکارارو چون حال خواهرت بده نباید بکنیم
تهیونگ: اینا ربطی به سورا نداره نترس بهش بگم ناراحت نمیشه
ا/ت: چیو بگی؟
تهیونگ: اینکه دوستت دارم......بوسیدمت....و اینکه لخت دیدمت
ا/ت: خاک تو سرت چرا از اتاقم نرفتی بیرون اصا چرا میخواستی منو لخت ببینی
تهیونگ: خب دیگه
ا/ت: هعی جدیدا همه پسرا منحرف شدن یا فقط من این فکرو میکنم؟
تهیونگ: نترس همه ی پسرا منحرفن
ا/ت: خب دیگه پس نمیریم بیرون
تهیونگ: منو نبری تنبیهت میکنم
ا/ت: مثلا میخوای چیکار کنی؟
تهیونگ: همون کاری که میگی نکنم
ا/ت: خب من رفتم تو اتاقم میخوام برم حموم نیا تو اتاقم چون بدونه حوله میام
تهیونگ: باش
ویو ا/ت
رفتم حموممو کردم مطمئن بودم که تهیونگ تو اتاقمه حوله رو تو حموم گذاشته بودم برای همین خیالم راحت بود با حوله اومدم بیرون دیدم تهیونگ تو اتاقمه
تهیونگ: چرا حوله پوشیدی؟
ا/ت: خخخخخ میخواستم ببینم مغز پوکت کار میکنه یا نه امتحانو قبول نشدی منحرف فک کردی راستشو میگم.....
برای پارت بعد
۵ لایک❤️
#گوئن
۲۰.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.