عمارت ابر پارت۱۸
#عمارت_ابر #پارت۱۸
استاد قرمز شده بود جنی هم
نمیتونست در برابر شیطونی هایی این
دختر هم بی تفاوت باشه میخندید
یانلی:اون نه تنها فامیلش شبیه کوک
بلکه رفتارش هم شبیه کوکه
لیسا:جنی واقعا زنداداش خوبی گیرت
اومده هاااا
جنی لبخندی زد اما دلش برایی یانلی
میسوخت یانلی بزور عروس خانواده
شون شده بود و هیچ عشقی بین اون
و برادرش نبود
جنی:درسته خیلی خوبه بیشتر از خوب
لیسا لبخندی زد به جنی نگاهی انداخت
که بعد از گذشتن ده دیقه صدایی اومد
لیسا:شمام میشنوین
یانلی:چیرو؟!
لیسا:یکی داره اهنگ میخونه انگار
صداش خیلی جادو داره
آیون:باید پیداش کنیم
جنی:اما چطوری؟! سر کلاسیم
آیون:بانو میشه من با سه نفر از بچه ها
بریم کار مهمی پیش اومده
استاد:باشه میتونیدبرید
آیون ادایی احترام کرد به راه افتادن
یانلی:از کدوم سمت بریم لیسا
لیسا:صداش به سمت مقر ابر پسرا زیاد
تر میشه
جنی:بریم پس صدا مهم تره
به سمت صدا میرفتن
لیسا:صدا قطع شدش دیگه حسش
نمیکنم!
آیون:اگه اون صدایی افسانه ای باشه
پس حتما خاندان ون دنبالش میان
شما برگردین بقیش روحل میکنم
جنی:بسیار خوب بریم
(پسرا)
جونگ کوک:هیع هیع تهیونگ کجا
تهیونگ:...به تو مربوط نیس
جونگ کوک خندید و به سمتش رفت
جونگ کوک:هرچی به تو مربوط بشه
به منم مربوط میشه
به سمتش رفت تهیونگ ازش فاصله
گرفت
جونگ کوک:اوه نکنه میترسی از من
تهیونگ:نزدیکم نشو.خوشم نمیاد
جونگ کوک:بس کن....
که اونم اون صدا رو شنید
جونگ کوک:ببخشید تهیونگ بعدا حرف
میزنیم
به دنبال صدا شروع کرد به دویدن به
سمت صدا میرفت نیروهایی شیطانی
که آروم شده بودن به سمت صدا
میرفتن قویی تر میشد به صدا که
رسید متعجب شد جیسو داشت
میخوند
جونگ کوک:جیسو بس کن
جیسو با صدایی جونگ کوک ترسید و
خوندن وتموم کرد
جیسو:چته چرا اینجا همه عادت دارن
زهر بترکونن پوف
جونگ کوک:خودت متوجه چیزایی که
جذب میکنی نمیشی
جیسو:منظورت چیه؟
دستهایی جیسو رو گرفت بهش نشون
داد کف دستاش سیاه شده بود مثل
گل هایی پیچک نقش بسته بود
جیسو:این این دیگه چیه
تهیونگ با تعجب به جایی خالی جونگ
کوک نگاه میکرد چرا وقتی جونگ کوک
نزدیکش بود قلبش تند تند میزد
چانیول:بکهیونگ تا اخر عمر که
نمیتونی ازمن فرار کنی کجایی
بکهیونگ از ترس احساسی که چانیول
داشت همیشه خودش رو ازش دور نگه
میداشت اما اتفاقی که دیشب افتاد
فرق میکرد اون به چانیول گفته بود
دوستش داره باهم بخوابن ویک شب
رو باهم بگذرونن
#اسکندر #آیسان_رومخ
استاد قرمز شده بود جنی هم
نمیتونست در برابر شیطونی هایی این
دختر هم بی تفاوت باشه میخندید
یانلی:اون نه تنها فامیلش شبیه کوک
بلکه رفتارش هم شبیه کوکه
لیسا:جنی واقعا زنداداش خوبی گیرت
اومده هاااا
جنی لبخندی زد اما دلش برایی یانلی
میسوخت یانلی بزور عروس خانواده
شون شده بود و هیچ عشقی بین اون
و برادرش نبود
جنی:درسته خیلی خوبه بیشتر از خوب
لیسا لبخندی زد به جنی نگاهی انداخت
که بعد از گذشتن ده دیقه صدایی اومد
لیسا:شمام میشنوین
یانلی:چیرو؟!
لیسا:یکی داره اهنگ میخونه انگار
صداش خیلی جادو داره
آیون:باید پیداش کنیم
جنی:اما چطوری؟! سر کلاسیم
آیون:بانو میشه من با سه نفر از بچه ها
بریم کار مهمی پیش اومده
استاد:باشه میتونیدبرید
آیون ادایی احترام کرد به راه افتادن
یانلی:از کدوم سمت بریم لیسا
لیسا:صداش به سمت مقر ابر پسرا زیاد
تر میشه
جنی:بریم پس صدا مهم تره
به سمت صدا میرفتن
لیسا:صدا قطع شدش دیگه حسش
نمیکنم!
آیون:اگه اون صدایی افسانه ای باشه
پس حتما خاندان ون دنبالش میان
شما برگردین بقیش روحل میکنم
جنی:بسیار خوب بریم
(پسرا)
جونگ کوک:هیع هیع تهیونگ کجا
تهیونگ:...به تو مربوط نیس
جونگ کوک خندید و به سمتش رفت
جونگ کوک:هرچی به تو مربوط بشه
به منم مربوط میشه
به سمتش رفت تهیونگ ازش فاصله
گرفت
جونگ کوک:اوه نکنه میترسی از من
تهیونگ:نزدیکم نشو.خوشم نمیاد
جونگ کوک:بس کن....
که اونم اون صدا رو شنید
جونگ کوک:ببخشید تهیونگ بعدا حرف
میزنیم
به دنبال صدا شروع کرد به دویدن به
سمت صدا میرفت نیروهایی شیطانی
که آروم شده بودن به سمت صدا
میرفتن قویی تر میشد به صدا که
رسید متعجب شد جیسو داشت
میخوند
جونگ کوک:جیسو بس کن
جیسو با صدایی جونگ کوک ترسید و
خوندن وتموم کرد
جیسو:چته چرا اینجا همه عادت دارن
زهر بترکونن پوف
جونگ کوک:خودت متوجه چیزایی که
جذب میکنی نمیشی
جیسو:منظورت چیه؟
دستهایی جیسو رو گرفت بهش نشون
داد کف دستاش سیاه شده بود مثل
گل هایی پیچک نقش بسته بود
جیسو:این این دیگه چیه
تهیونگ با تعجب به جایی خالی جونگ
کوک نگاه میکرد چرا وقتی جونگ کوک
نزدیکش بود قلبش تند تند میزد
چانیول:بکهیونگ تا اخر عمر که
نمیتونی ازمن فرار کنی کجایی
بکهیونگ از ترس احساسی که چانیول
داشت همیشه خودش رو ازش دور نگه
میداشت اما اتفاقی که دیشب افتاد
فرق میکرد اون به چانیول گفته بود
دوستش داره باهم بخوابن ویک شب
رو باهم بگذرونن
#اسکندر #آیسان_رومخ
۱۵.۰k
۰۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.