پارت۵۶
انگار که خیالش راحت شده بود
-بیا بغلم ببینم بچه
خیلی غیر منتظره اومد بغلم دستشو دور گردنم و پاهاش رو دور کمرم حلقه کردو چسبید بهم منم بلندش کردمو از اتاق اومدیم بیرون رفتیم سوار ماشين شدیم
-کیوان تو بمون کار امیر تموم شد همگیتون برید پایین باشه
کیوان گرفت چی میگم بهم چشم زدو گفت
-حله داداش برو نگران نباش بالا سرشون هستم
رها رو گذاشتم تو ماشینو رفتیم سمت عمارت
تو راه عمارت رها خوابید
رسیدیم که من رها رو بغل کردمو گذاشتمش تو خونه ماشین هم دادم به نگهبان
گذاشتمش رو تختشو رفتم بيرون رها حالش زیاد خوب نبود باید پیشش میبودم برا همین رفتم لباسمو عوض کردمو در اتاقشو باز کردم که دیدم عرق کرده
-رها حالت خوبه رهاا
-کورش گرمه
-پاشو لباساتو عوض کن
-نمیتو نم دست ام جو ن ن دا ره
-خیل خب
رفتم کنارش رو تخت هودی که پوشیده بود رو دراوردم سعی کردم نگاه نکنم ولی از موقعی که با رها آشنا شدم سمت هیچ دختر یک شبه ای نرفتم برا همین شه. .وت زیادی داشتم نگاه نکردن بهش خیلی سخت بود
سو... تین آبی پوشیده بود دستمو بردم سمتش که پشیمون شدمو لباسشو پوشوندم شلوارشو هم دراوردمو عوضش کردم
-رها بهتری
-اره مرسی
-بخوابیم؟
-شب بخیر
-شب بخیر
از پشت بغلش کردمو سرمو بردم تو گردنش ساعت ۷صبح بود ما تازه قصد خواب کردیم
-بیا بغلم ببینم بچه
خیلی غیر منتظره اومد بغلم دستشو دور گردنم و پاهاش رو دور کمرم حلقه کردو چسبید بهم منم بلندش کردمو از اتاق اومدیم بیرون رفتیم سوار ماشين شدیم
-کیوان تو بمون کار امیر تموم شد همگیتون برید پایین باشه
کیوان گرفت چی میگم بهم چشم زدو گفت
-حله داداش برو نگران نباش بالا سرشون هستم
رها رو گذاشتم تو ماشینو رفتیم سمت عمارت
تو راه عمارت رها خوابید
رسیدیم که من رها رو بغل کردمو گذاشتمش تو خونه ماشین هم دادم به نگهبان
گذاشتمش رو تختشو رفتم بيرون رها حالش زیاد خوب نبود باید پیشش میبودم برا همین رفتم لباسمو عوض کردمو در اتاقشو باز کردم که دیدم عرق کرده
-رها حالت خوبه رهاا
-کورش گرمه
-پاشو لباساتو عوض کن
-نمیتو نم دست ام جو ن ن دا ره
-خیل خب
رفتم کنارش رو تخت هودی که پوشیده بود رو دراوردم سعی کردم نگاه نکنم ولی از موقعی که با رها آشنا شدم سمت هیچ دختر یک شبه ای نرفتم برا همین شه. .وت زیادی داشتم نگاه نکردن بهش خیلی سخت بود
سو... تین آبی پوشیده بود دستمو بردم سمتش که پشیمون شدمو لباسشو پوشوندم شلوارشو هم دراوردمو عوضش کردم
-رها بهتری
-اره مرسی
-بخوابیم؟
-شب بخیر
-شب بخیر
از پشت بغلش کردمو سرمو بردم تو گردنش ساعت ۷صبح بود ما تازه قصد خواب کردیم
۱.۸k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.