مافیاهای نیمه شب

مافیاهای نیمه شب
Part:8
ویو ا.ت
اونقد اعصبانیش کردم ک آخر ب مچ پای چپم شلیک کرد ک نتونستم تحمل کنم و ی جیغ کوتاهی کشیدم بعدش رف بیرون خیلی مچ پام میسوخ و خون ریزیش بن نمی اومد تخت دو قدمیم بود و خودمو بش رسوندم ملافع رو پارع کردم و ب مچ پام بستم چیزی نگذش ک دستمال پر خون شد. رو زمین یکم خون بود
*چن ساعت بعد*
ویو تهیونگ
عبانیم ک آروم شد رفتم وسایل کمک های اولیع رو گرفتم و رفتم سمت اتاقش بدون در زدن در اتاقشو باز کردم و داخل شدم دیدم رو زمین نشستع و دستاش رو تخت زیر سرش گذاشتع و خوابع هنوزم از پاش خون میومد رفتم سمتش داشتم دسمال رو باز میکرد ک بیدار شد
ویو ا.ت
احساس کردم پام دارع تکون میخورع چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ دارع دسمالو باز میکنع و کنارش جعبع کمک های اولیس ک یهو پریدم و نشستع عقبکی ازش دور شدم
_ویسا میخوام پاتو پانسمان کنم کاری بات ندارم.
خیلی ازش میترسیدم ولی نمیدونم چر استرس داشتم نمی خواستم اون باشع
_پات دارع خون میاد بزار پانسمان کنم.
ب پام نگا کردم

برا جبران اینک چن روز فعالیت نکردم برا س پارت شرط نمیزارم
دیدگاه ها (۱)

مافیاهای نیمه شبPart:9ویو ا.تدیدم ک دارع راس میگ پس گذاشتم پ...

مافیاهای نیمه شبPart:10ویو تهیونگشام ک رسید اجوما رو فرستادم...

مافیاهای نیمه شبPart:7ویو ا.تمنم عصبانی شدم پس اهمیت ندادم ک...

مافیاهای نیمه شبPart:6ویو ا.تبالاخره بعد دو دل بودن کفرم در ...

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

جهنم من با او🍷 فصل ۲# پارت ۴۸ا.ت : کوک ؟کوک : جان کوکا.ت : ...

پارت ۱۰آلیا. خب عکس ها آماده شددینا. اوکی بده به من اوم خیلی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط