پارت ۲
پارت ۲
جین سری هارو گذاشت تو ماشین و خودشم نشست.
هانا هنوز داشت گریه میگرد .
جین: نگران نباش الان میرسیم اروم باش..
ولی هانا خیلی درد داشت .. جین هم که میدید فرشتش داره درد میکشه ناراحت بود
بالاخره رسیدن بیمارستان جین سریع هانارو برد داخل سمت پزیرش
پرستار: بفرمایید؟؟
جین: همسرم پاش صدمه دیده.
پرستار اتاق دکتر رو نشون داد جینم رفت پیش دکتر
دکتر: بفرمایید
جین: اقای دکتر همسرم پاش اسیب دیده خیلی ام درد میکنه
دکتر: بزاریدشون رو تخت تا معاینشون کنم
جین هانارو گذاشت رو تخت که دکتر اومد معاینش کنه
دکتر: ببینم ... اسمت چیه؟؟
هانا: هانا
دکتر: خب هانا هر موقع دردت اومد بگو باشه؟؟
هانا: باشه
دکتر به پای هانا دست زد که داد هانا درومد جین سریع اوند پیش هانا دستشو گرفت
جین:نگران نباش اگه دردت اوند دستمو فشار بده
هانا سری تکون داد
دکتر معاینشو انجام داد
دکتر: خب پای ایشون در رفته باید جا بندازیمش
جین: پس هر چه زود تر شروع کنید
دکتر: فقط دردش زیاده .. من رک و راست حرفمو میزنم باید تحملتون بالا باشه
چون این اسیب دیدگی چیزی نیس که بخوایم بیحس کننده بزنیم
هانا که اشک تو چشاش بود به جین نگاه کرد و سرشو به چپ و راست تکون داد
جین: دکتر میتونم چند دقیقه با همسرم حرف بزنم؟؟
دکتر: بله فقط سریع که کارمونو شروع کنیم
جین: بله چشم
هانا: جین من...من میترسم*گریه*
جین رو به هانا گفت:
عشقم؟؟ نگران نباش من پیشتم ازچی میترسی نگران نباش زود تموم میشه
به این فک کن که بعد اینکه پات خوب شد قراره چقد خوشبگزرونیم اوکی؟؟
هانا قبول کرد ولی خیلی میترسید
دکتر:خب اماده اید؟؟
هانا:ب..بله
جین: فرشته من؟؟نترس باشه؟؟
هانا:باشه🥺
دکتر:خب با شماره(۳)
جین هانا رو بغل کرد
دکتر:۱...۲...و۳
دکتر پای هانارو ی دفه کشید که داد هانا بلند شد
هانا:😭😭😭😭😭😫😫😫
جین:اروم باش... تموم شد ...دیگه تموم شد هیچی نیس
هانا هنوز گریه میکرد چون درد داشت
دکتر پای هانارو بست و ی ارامبخش بهش زد که بخوابه که دردش کم تر بشه
جین رفت و کارای پذیرش رو انجام داد
اومد پیش هانا به فرشتش که موقع خواب کیوت ترین فرد دنیا میشد نگاه کرد و خندید
هانارو بغلش گرفت و به سمت ماشین حرکت کرد که ببرتش خونه
هانا توی خواب:عاشقتم
جین: عاشق کی؟؟
هانا: عاشق جینم اون بهترین اتفاق زندگیمه
جین به حرفای عشقش توی خواب گوش میکرد و لذت میبرد...
پایان🫂🖇❤
جین سری هارو گذاشت تو ماشین و خودشم نشست.
هانا هنوز داشت گریه میگرد .
جین: نگران نباش الان میرسیم اروم باش..
ولی هانا خیلی درد داشت .. جین هم که میدید فرشتش داره درد میکشه ناراحت بود
بالاخره رسیدن بیمارستان جین سریع هانارو برد داخل سمت پزیرش
پرستار: بفرمایید؟؟
جین: همسرم پاش صدمه دیده.
پرستار اتاق دکتر رو نشون داد جینم رفت پیش دکتر
دکتر: بفرمایید
جین: اقای دکتر همسرم پاش اسیب دیده خیلی ام درد میکنه
دکتر: بزاریدشون رو تخت تا معاینشون کنم
جین هانارو گذاشت رو تخت که دکتر اومد معاینش کنه
دکتر: ببینم ... اسمت چیه؟؟
هانا: هانا
دکتر: خب هانا هر موقع دردت اومد بگو باشه؟؟
هانا: باشه
دکتر به پای هانا دست زد که داد هانا درومد جین سریع اوند پیش هانا دستشو گرفت
جین:نگران نباش اگه دردت اوند دستمو فشار بده
هانا سری تکون داد
دکتر معاینشو انجام داد
دکتر: خب پای ایشون در رفته باید جا بندازیمش
جین: پس هر چه زود تر شروع کنید
دکتر: فقط دردش زیاده .. من رک و راست حرفمو میزنم باید تحملتون بالا باشه
چون این اسیب دیدگی چیزی نیس که بخوایم بیحس کننده بزنیم
هانا که اشک تو چشاش بود به جین نگاه کرد و سرشو به چپ و راست تکون داد
جین: دکتر میتونم چند دقیقه با همسرم حرف بزنم؟؟
دکتر: بله فقط سریع که کارمونو شروع کنیم
جین: بله چشم
هانا: جین من...من میترسم*گریه*
جین رو به هانا گفت:
عشقم؟؟ نگران نباش من پیشتم ازچی میترسی نگران نباش زود تموم میشه
به این فک کن که بعد اینکه پات خوب شد قراره چقد خوشبگزرونیم اوکی؟؟
هانا قبول کرد ولی خیلی میترسید
دکتر:خب اماده اید؟؟
هانا:ب..بله
جین: فرشته من؟؟نترس باشه؟؟
هانا:باشه🥺
دکتر:خب با شماره(۳)
جین هانا رو بغل کرد
دکتر:۱...۲...و۳
دکتر پای هانارو ی دفه کشید که داد هانا بلند شد
هانا:😭😭😭😭😭😫😫😫
جین:اروم باش... تموم شد ...دیگه تموم شد هیچی نیس
هانا هنوز گریه میکرد چون درد داشت
دکتر پای هانارو بست و ی ارامبخش بهش زد که بخوابه که دردش کم تر بشه
جین رفت و کارای پذیرش رو انجام داد
اومد پیش هانا به فرشتش که موقع خواب کیوت ترین فرد دنیا میشد نگاه کرد و خندید
هانارو بغلش گرفت و به سمت ماشین حرکت کرد که ببرتش خونه
هانا توی خواب:عاشقتم
جین: عاشق کی؟؟
هانا: عاشق جینم اون بهترین اتفاق زندگیمه
جین به حرفای عشقش توی خواب گوش میکرد و لذت میبرد...
پایان🫂🖇❤
۵۷.۴k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.