دوپارتی جین
وقتی پاش درمیره و...
پارت ۱
امروز داشتم تو باشگاه ورزش میکردم که :
فلش بک به دو ساعت پیش:/
(مربی زنه ها)
مربی:عافرین.. بزن.. خودشه.. باریکلا.. داری پیشرفت میکنیا
هانا:*خنده*ممنون مربی این پیشرفت رو مدیون شما هستم
اوه دیرم شد الان همسرم میاد دنبالم
مربی: هنوز یک ربع وقت داریم بیا این حرکتم یادت بدم
هانا:اوکی
مربی:هانا این حرکتو اشتباه میری نگاه کن اینجوری
هانا: اها اینجوری؟*هانا حرکتو زد*
هانا داشت با مربی کار میکرد کهه...
اخخخخخخخخخ
مربی:چیشد دختر؟؟
هانا:اخ اخ مربی پام درد میکنه
مربی: بزار ببینم
*دست میزنه به پاش*
هانا:ااااااااااااااااا*داد* توروخودا دست نزن درد میکنه
مربی: این در رفته فک کنم
هانا: اییییییییی چیکار کنم خیلی درد میکنه*بغض*
مربی: نمیدونم
وایسا برم ماشینو روشن کنم بیام ببرمت دکتر
هانا: باشه فقط زود باشین خیلی درد میکنه...اییییی
مربی: باش منتظر بمون الان میان
مربی رفت ماشینو اورد جلو باشگاه خودشم اومد داخل که هانارو ببره
مربی دست هانا رو دور گردنش انداخت و از یکی از بچه های باشگاه کمک گرفت که ببرنش بزارنش تو ماشین
همین که رسیدن جلوی در ی ماشین جلو پاشون ترمز کرد
جین ویو:/
امروز هم هانا باشگاه داشت باید میرفتم دنبالش چون امروز کارم زود تر تموم میشد
از شرکت زدم بیرون سوار ماشین شدم به سمت باشگاه راهی شدم
تا رسیدم جلو باشگاه و
دیدم هانا با دونفر دیگه دارن میان چرا اینجوری شده؟
سری جلوشون پارک کردم
جین سراسیمه از ماشین پیاده شد و به سمت هانا رفت
با نگرانی گفت :
عشقم چی شده چرا اینطوری شدی؟؟
هانا از درد نمیدونست چیکار کنه هنوز بغض کرده بود
مربی: سلام اقای کیم.. داشتیم تمرین میکردیم که ی حرکتو اشتباه زدن و اینجوری شد
جین رو به هانا: عشقم؟؟ خوبی؟؟
هانا دیگه نتونست تحمل کنه زد زیر گریه
هانا:نه...درد میکنه😭😭
جین سریع هانا رو براید استایل بغل کرد و رو به مربی گفت : من میبرمش
مربی: باش ولی هر چی شد خبر بدین..
جین: باشه
پارت ۱
امروز داشتم تو باشگاه ورزش میکردم که :
فلش بک به دو ساعت پیش:/
(مربی زنه ها)
مربی:عافرین.. بزن.. خودشه.. باریکلا.. داری پیشرفت میکنیا
هانا:*خنده*ممنون مربی این پیشرفت رو مدیون شما هستم
اوه دیرم شد الان همسرم میاد دنبالم
مربی: هنوز یک ربع وقت داریم بیا این حرکتم یادت بدم
هانا:اوکی
مربی:هانا این حرکتو اشتباه میری نگاه کن اینجوری
هانا: اها اینجوری؟*هانا حرکتو زد*
هانا داشت با مربی کار میکرد کهه...
اخخخخخخخخخ
مربی:چیشد دختر؟؟
هانا:اخ اخ مربی پام درد میکنه
مربی: بزار ببینم
*دست میزنه به پاش*
هانا:ااااااااااااااااا*داد* توروخودا دست نزن درد میکنه
مربی: این در رفته فک کنم
هانا: اییییییییی چیکار کنم خیلی درد میکنه*بغض*
مربی: نمیدونم
وایسا برم ماشینو روشن کنم بیام ببرمت دکتر
هانا: باشه فقط زود باشین خیلی درد میکنه...اییییی
مربی: باش منتظر بمون الان میان
مربی رفت ماشینو اورد جلو باشگاه خودشم اومد داخل که هانارو ببره
مربی دست هانا رو دور گردنش انداخت و از یکی از بچه های باشگاه کمک گرفت که ببرنش بزارنش تو ماشین
همین که رسیدن جلوی در ی ماشین جلو پاشون ترمز کرد
جین ویو:/
امروز هم هانا باشگاه داشت باید میرفتم دنبالش چون امروز کارم زود تر تموم میشد
از شرکت زدم بیرون سوار ماشین شدم به سمت باشگاه راهی شدم
تا رسیدم جلو باشگاه و
دیدم هانا با دونفر دیگه دارن میان چرا اینجوری شده؟
سری جلوشون پارک کردم
جین سراسیمه از ماشین پیاده شد و به سمت هانا رفت
با نگرانی گفت :
عشقم چی شده چرا اینطوری شدی؟؟
هانا از درد نمیدونست چیکار کنه هنوز بغض کرده بود
مربی: سلام اقای کیم.. داشتیم تمرین میکردیم که ی حرکتو اشتباه زدن و اینجوری شد
جین رو به هانا: عشقم؟؟ خوبی؟؟
هانا دیگه نتونست تحمل کنه زد زیر گریه
هانا:نه...درد میکنه😭😭
جین سریع هانا رو براید استایل بغل کرد و رو به مربی گفت : من میبرمش
مربی: باش ولی هر چی شد خبر بدین..
جین: باشه
۴۴.۱k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.