پارت اخر
پارت اخر
ته: خب سرمتم که تموم شد بهتره بدم پرستارو صدا کنم
بچه ها شمام دیگه بهتره برین به کاراتون برسین
من هایونو میبرم خونه
کوک: راستی زنداداش بابت کیکت ممنونم هنوز نخوردیم ولی دستت درد نکنه
هایون: خواهش میکنم قابلی نداشت بازم درست میکنم و با شیر موز خدمت میرسم😁
کوک: ینی.... هوراااااااا مرسییییییی .. کوک اومد هایونو بغل کرد
ته: اهم اهم مثلا شوهرش اینجاستاااااا
کوک: باشه بابا خانمت و نخوردیم ما رفتیم بای بای
اعضا خداحافظی کردن و رفدن
ته: هم رفت کارای ترخیص و انجام بده منم که تا اماده شدم ته اومد
ته:عشقممم بریم
هایون: بریم
ته و هایون رفدن سوار ماشین شدن و رفدن خونه
رفدن داخل خونه
ته: عشقم تو برو استراحت کن
هایون: ته من که تازه استراحت کردم
ته: ولی دکتر گفت برای بیبی تو شکمت استراحت لازمه
هایون: ولییی
ته: ولی نداریم بدو بدو منم الان میام دیگه شبه باید بخوابیم
هایون: ولی الان خیلی زوده ساعت دهه
ته: از این به بعد برنامه همینه باید زود بخوابی وگرنه برات خوب نیس
هایون: باشه اصن من رفدم
هایون رفت لباساشو عوض کرد رو تخت نشست که ته اومد
هایون: اع اومدی
ته: عاره .. ته بعد عوض کردن لباسش اومد رو تخت کنار هایون دراز کشید
ته: هایون؟
هایون:بله؟؟
ته: به نظرت من پدر خوبی برای بچمون میشم؟؟
هایون: تو همسر و پدر عالی هستیییی
ته: هایونا من خیلی خوشحالم که مادر بچم تویی
هایون:*خنده* باشه بابا بگیر بخواب
الان کی بود که میگفت باید زود بخوابیم؟؟
ته: *خنده*حرف خودمو به خودم تحویل میدی؟؟
هایون: بله بگیر بخواب
هایون و کوچولوشون تو بغل تهیونگ خوبشون برده بود
ته:*زمزمه*خوشحالم که دارمت:)
پایان🫂🖇💚
ته: خب سرمتم که تموم شد بهتره بدم پرستارو صدا کنم
بچه ها شمام دیگه بهتره برین به کاراتون برسین
من هایونو میبرم خونه
کوک: راستی زنداداش بابت کیکت ممنونم هنوز نخوردیم ولی دستت درد نکنه
هایون: خواهش میکنم قابلی نداشت بازم درست میکنم و با شیر موز خدمت میرسم😁
کوک: ینی.... هوراااااااا مرسییییییی .. کوک اومد هایونو بغل کرد
ته: اهم اهم مثلا شوهرش اینجاستاااااا
کوک: باشه بابا خانمت و نخوردیم ما رفتیم بای بای
اعضا خداحافظی کردن و رفدن
ته: هم رفت کارای ترخیص و انجام بده منم که تا اماده شدم ته اومد
ته:عشقممم بریم
هایون: بریم
ته و هایون رفدن سوار ماشین شدن و رفدن خونه
رفدن داخل خونه
ته: عشقم تو برو استراحت کن
هایون: ته من که تازه استراحت کردم
ته: ولی دکتر گفت برای بیبی تو شکمت استراحت لازمه
هایون: ولییی
ته: ولی نداریم بدو بدو منم الان میام دیگه شبه باید بخوابیم
هایون: ولی الان خیلی زوده ساعت دهه
ته: از این به بعد برنامه همینه باید زود بخوابی وگرنه برات خوب نیس
هایون: باشه اصن من رفدم
هایون رفت لباساشو عوض کرد رو تخت نشست که ته اومد
هایون: اع اومدی
ته: عاره .. ته بعد عوض کردن لباسش اومد رو تخت کنار هایون دراز کشید
ته: هایون؟
هایون:بله؟؟
ته: به نظرت من پدر خوبی برای بچمون میشم؟؟
هایون: تو همسر و پدر عالی هستیییی
ته: هایونا من خیلی خوشحالم که مادر بچم تویی
هایون:*خنده* باشه بابا بگیر بخواب
الان کی بود که میگفت باید زود بخوابیم؟؟
ته: *خنده*حرف خودمو به خودم تحویل میدی؟؟
هایون: بله بگیر بخواب
هایون و کوچولوشون تو بغل تهیونگ خوبشون برده بود
ته:*زمزمه*خوشحالم که دارمت:)
پایان🫂🖇💚
۱۳۴.۴k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.