Part8
Part8
×ا/ت خوبی?
+ اا.. ارهه اره ببخشید یهو حواسم پرت شد
× اگه دوست نداری جواب نده
+ نه موضوع این نیست ... خب ..من وقتی تقریبا ۱۵،۱۶ سالم بود با بی تی اس اشنا شدم . حالا نپرس چجوری و چرا که خیلی مسخرست و نمیگم ..زمان میگذشت و هر روز بیشتر از روز قبل از بی تی اس خوشم میومد جوری که نمیتونستم تحمل کنم کسی راجب اعضا حرف بزنه و جلوی هیت ها محکم می ایستادم ..اما بعدش فهمیدم من حتی با ارمی های دیگه هم سازگاری ندارم ، وقتی از بایساشون حرف میزنن مخصوصا یکیتون ناراحت میشد و تو دام میلرزید . نمیخواستم اینطوری باشه برای همین سعی کردم یه ارمی خیلی نرمال باشم یه فن خیلی معمولی بدون اینکه قلبم بلرزه
× کدوممون ? (صداش خش داشت)
+هه
× چرا میخندی ? میگم بخاطر کدوممون بود?
+ میدونستی من عادت دارم همیشه نصف حقایقو تعریف کنم ??(با حالت لوس و حرص دراری گفتم )
جیمین: یاااا ا/ت اذیت نکن . بایس تو کدوم یکی از ما بود ?
ته ته : یعنی الان ارمی نیستی?
+ هستم معلومه که هستم
ته ته : اها پس یعنی فقط همون یه نفرو دیگه مثل قبل دوست نداری !
+ ته ته بس کن
- پسرا ساعت ۱۲ شد نمیخواین برین?
مثل همیشه اونجو حالمو فهمید و نجاتم داد
~ ما خیلی خسته ایم بهتره برین
پسرا سری تکون دادن و داشتن اماده رفتن میشدن اونجو تو اشپزخونه بود و داشت جمع و جور میکرد که بلند گفت
- ا/تتت هنوز زنگ نزدن?
+ اونجو یادت رفته تلفنمو گم کردم?
- خب ایمیلتو چک کردی?? شاید ایمیل زده باشن
کوک هم خیلی مارموزانه به حرفا گوش میداد
پسرا داشتن میرفتن که بلند شدم
+ اخخخخ سرم
× خوبیییی?
~ ا/ت این چندمین باره که سرت گیج میره بریم دکتر ????
× چه سرگیجه ای کجات درد میکنه ? زنگ بزنم دکتر بیاد????
جیمین : من دارم زنگ میزنم
+ نه نههه جیمین نمیخوام . من خوبم یهو بلند شدم واسه همین سرم گیج رفت
همه باشه ای گفتن و رفتن
- ا/ت تو خیلی قرص و مسکن میخوری نکنه بخاطر همین سردردا اینارو میخوری
~ میشه حرف بزنی لطفا ما نگرانتیم ?
+ دخترا چیزی نیست اروم باشین
اونجو دست راستمو و لیسو دست چپمو محکم گرفتن و سرشونو رو شونه هام گذاشتن .
+ دخترا?
هومی کردن
+ هیچی
سرشونو بلد کردن
+ بریم بخوابیم
تایید کردن
#loveme°•
×ا/ت خوبی?
+ اا.. ارهه اره ببخشید یهو حواسم پرت شد
× اگه دوست نداری جواب نده
+ نه موضوع این نیست ... خب ..من وقتی تقریبا ۱۵،۱۶ سالم بود با بی تی اس اشنا شدم . حالا نپرس چجوری و چرا که خیلی مسخرست و نمیگم ..زمان میگذشت و هر روز بیشتر از روز قبل از بی تی اس خوشم میومد جوری که نمیتونستم تحمل کنم کسی راجب اعضا حرف بزنه و جلوی هیت ها محکم می ایستادم ..اما بعدش فهمیدم من حتی با ارمی های دیگه هم سازگاری ندارم ، وقتی از بایساشون حرف میزنن مخصوصا یکیتون ناراحت میشد و تو دام میلرزید . نمیخواستم اینطوری باشه برای همین سعی کردم یه ارمی خیلی نرمال باشم یه فن خیلی معمولی بدون اینکه قلبم بلرزه
× کدوممون ? (صداش خش داشت)
+هه
× چرا میخندی ? میگم بخاطر کدوممون بود?
+ میدونستی من عادت دارم همیشه نصف حقایقو تعریف کنم ??(با حالت لوس و حرص دراری گفتم )
جیمین: یاااا ا/ت اذیت نکن . بایس تو کدوم یکی از ما بود ?
ته ته : یعنی الان ارمی نیستی?
+ هستم معلومه که هستم
ته ته : اها پس یعنی فقط همون یه نفرو دیگه مثل قبل دوست نداری !
+ ته ته بس کن
- پسرا ساعت ۱۲ شد نمیخواین برین?
مثل همیشه اونجو حالمو فهمید و نجاتم داد
~ ما خیلی خسته ایم بهتره برین
پسرا سری تکون دادن و داشتن اماده رفتن میشدن اونجو تو اشپزخونه بود و داشت جمع و جور میکرد که بلند گفت
- ا/تتت هنوز زنگ نزدن?
+ اونجو یادت رفته تلفنمو گم کردم?
- خب ایمیلتو چک کردی?? شاید ایمیل زده باشن
کوک هم خیلی مارموزانه به حرفا گوش میداد
پسرا داشتن میرفتن که بلند شدم
+ اخخخخ سرم
× خوبیییی?
~ ا/ت این چندمین باره که سرت گیج میره بریم دکتر ????
× چه سرگیجه ای کجات درد میکنه ? زنگ بزنم دکتر بیاد????
جیمین : من دارم زنگ میزنم
+ نه نههه جیمین نمیخوام . من خوبم یهو بلند شدم واسه همین سرم گیج رفت
همه باشه ای گفتن و رفتن
- ا/ت تو خیلی قرص و مسکن میخوری نکنه بخاطر همین سردردا اینارو میخوری
~ میشه حرف بزنی لطفا ما نگرانتیم ?
+ دخترا چیزی نیست اروم باشین
اونجو دست راستمو و لیسو دست چپمو محکم گرفتن و سرشونو رو شونه هام گذاشتن .
+ دخترا?
هومی کردن
+ هیچی
سرشونو بلد کردن
+ بریم بخوابیم
تایید کردن
#loveme°•
۱۰.۳k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.