پارت آخر سال 98
#پارت_آخر_سال_98
#پارت59 #دلبربلا
تا یکم ازشون دور شدیم ثنا گفت
_نه بابا توکه اهل این برنامه ها نبودی
خندم گرفته بود همه عالمو آدم میدونستن من اهل این رمانتیک بازی ها و عشقولانه ها نیستم
_هنوزم نیستم
یهو وایساد برگشتم سمتش که فکمو گرفت تو دستش و با دقت به صورتم نگاه کرد
دست دیگشو گذاشت رو پیشونیمو گفت
_تبم که نداری
_اسگلیا ...منگول غذا زیاد خوردم معدم درد گرفته یکم راه بریم هضم شه
_خوب با سونیا و دنیا میومدی
_دیدم نگات خیلی هرز میره گفتم تورو بیارم چشات از کاسه در نیاد
با تعجب نگام کرد بعد گفت
_نگام روکی هرز میچرخه؟
_رو هیچکس ولش کن اصلن
مطمئن بودم مهام و امیر یکم دور تر از مان
اون تابلویی که مهام گفته بود و دیدم به ثنا گفتم
_ببین مهام میگفت اینجا یه سوپریه تو بشین همینجا من میرم دوتا آدامس بگیرم برگردم
_خب منم میام
_بتمرگ سر جات دیگه عه اینجا هوا بهتره
اینو گفتمو دوییدم سمت حوضچه ای که مهام میگف
اصلا ثنا نمیتونست منو ببینه ولی من از لای شاخ و برگا داشتم میدیدمش
رفت و روی یه نیمکت نشست و گوشیشو در آورد
یکم بعد مهامو امیر اومدن سمتش و مهام یه چیزی بهش گفت و اشاره کرد اینور امیرم سرشو تکون داد و مهام اومد سمتم
امیرم رفت نشست کنار ثنا و با هم گرم صحبت شدن
مهام اومد پیشم و گفت
_چی گفتی بهش اومدی اینجا
_هیچی بابا گفتم میرم سوپر مارکت توچی؟
_دسشویی
_خب الان چیکار کنیم؟
_نیم ساعت همینجا میشینیم تا اینا یخشون آب شه بعدش میریم
_به نظرت زیاد نیس
_چرا ولی خب اگه زنگی چیزی زدن یه بهونه بیار دیگه
سرمو تکون دادمو نشستم رو لبه حوضچه
_مهام
_بله؟
_خوب ما تو این نیم ساعت چیکار کنیم
_من چه میدونم هر کار دوس داری
_میگم بیا تو دنبالم کن اگه گرفتیم هرکاری بگی میکنم ولی اگه از نیم ساعت گذشت و نگرفتیم هر کاری بگم باید بکنی
یه کم نگام کرد
نه نگاه عادی
ازن نگاهایی که به آدم دیوونه ها مییکنن
_ها؟چیه؟ نکنه نمیتونی
_بچه شدی
_بگو نمیتونم دیگه
_تا سه میشمرم بدو ...یک ....دو..
_سه
اینو گفتم و در رفتم
رفتم پشت دسشویی یه جایی که نه صدامون به ثنا میرسید نه میدیدنمون
انقدر دوییدیم که داشتیم دوباره به دسشویی نزدیک میشدیم
که یهو مهام داد زد
_مانیا عشقم وایسا دیگه اذیت نکن
وا رفتم
عجیب بود مهام ازین حرفا بزنه شاید داره خرم میکنه وایسم
دوباره پا تند کردم و شروع کردم به دوییدن
که مهام بایه جهش گرفتم و چسبوند به دیوار دسشویی و...
لایک و کامنت فراموش نشه😉
#پارت59 #دلبربلا
تا یکم ازشون دور شدیم ثنا گفت
_نه بابا توکه اهل این برنامه ها نبودی
خندم گرفته بود همه عالمو آدم میدونستن من اهل این رمانتیک بازی ها و عشقولانه ها نیستم
_هنوزم نیستم
یهو وایساد برگشتم سمتش که فکمو گرفت تو دستش و با دقت به صورتم نگاه کرد
دست دیگشو گذاشت رو پیشونیمو گفت
_تبم که نداری
_اسگلیا ...منگول غذا زیاد خوردم معدم درد گرفته یکم راه بریم هضم شه
_خوب با سونیا و دنیا میومدی
_دیدم نگات خیلی هرز میره گفتم تورو بیارم چشات از کاسه در نیاد
با تعجب نگام کرد بعد گفت
_نگام روکی هرز میچرخه؟
_رو هیچکس ولش کن اصلن
مطمئن بودم مهام و امیر یکم دور تر از مان
اون تابلویی که مهام گفته بود و دیدم به ثنا گفتم
_ببین مهام میگفت اینجا یه سوپریه تو بشین همینجا من میرم دوتا آدامس بگیرم برگردم
_خب منم میام
_بتمرگ سر جات دیگه عه اینجا هوا بهتره
اینو گفتمو دوییدم سمت حوضچه ای که مهام میگف
اصلا ثنا نمیتونست منو ببینه ولی من از لای شاخ و برگا داشتم میدیدمش
رفت و روی یه نیمکت نشست و گوشیشو در آورد
یکم بعد مهامو امیر اومدن سمتش و مهام یه چیزی بهش گفت و اشاره کرد اینور امیرم سرشو تکون داد و مهام اومد سمتم
امیرم رفت نشست کنار ثنا و با هم گرم صحبت شدن
مهام اومد پیشم و گفت
_چی گفتی بهش اومدی اینجا
_هیچی بابا گفتم میرم سوپر مارکت توچی؟
_دسشویی
_خب الان چیکار کنیم؟
_نیم ساعت همینجا میشینیم تا اینا یخشون آب شه بعدش میریم
_به نظرت زیاد نیس
_چرا ولی خب اگه زنگی چیزی زدن یه بهونه بیار دیگه
سرمو تکون دادمو نشستم رو لبه حوضچه
_مهام
_بله؟
_خوب ما تو این نیم ساعت چیکار کنیم
_من چه میدونم هر کار دوس داری
_میگم بیا تو دنبالم کن اگه گرفتیم هرکاری بگی میکنم ولی اگه از نیم ساعت گذشت و نگرفتیم هر کاری بگم باید بکنی
یه کم نگام کرد
نه نگاه عادی
ازن نگاهایی که به آدم دیوونه ها مییکنن
_ها؟چیه؟ نکنه نمیتونی
_بچه شدی
_بگو نمیتونم دیگه
_تا سه میشمرم بدو ...یک ....دو..
_سه
اینو گفتم و در رفتم
رفتم پشت دسشویی یه جایی که نه صدامون به ثنا میرسید نه میدیدنمون
انقدر دوییدیم که داشتیم دوباره به دسشویی نزدیک میشدیم
که یهو مهام داد زد
_مانیا عشقم وایسا دیگه اذیت نکن
وا رفتم
عجیب بود مهام ازین حرفا بزنه شاید داره خرم میکنه وایسم
دوباره پا تند کردم و شروع کردم به دوییدن
که مهام بایه جهش گرفتم و چسبوند به دیوار دسشویی و...
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۵.۲k
۲۹ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.