کی ش و مات
کیش و مات
پارت 30
مرسلی
دویدم رفتم تو اتاق ستایش
مرسلی ( با هل) : رضا رضا پاشو
رضا : یا خدا چی شده ستایش کجاس
مرسلی : ستایش اومد تو اتاق ارسلان بعد یهو غش کرد
رضا : یا خدا اتاق ارسلان شمارش چنده
مرسلی : 220
رضا : اوکی
رضا
با تمام وجود میدویم و مرسلی هم پشتم دیگه داشتم نفس کم میاوردم که رسیدم با هل در اتاق و باز کردم و یه دفعه یه کی بغلم کرد
ستایش : ببخشید ترسوندمت میخواستم عکسالعملتو ببینم
و بعد گونمو بوسید
رضا : فکر کی بود بگین نمیکشمش
همه : مرسلی
مرسلی : یا ابولفضل
رضا : مرسل اگه گیرت نیارم
مرسلی فرار کرد و منم دنبالش انقدر دوییدیم که نفس کم اوردیم
مرسلی : غلط کردم
رضا : منو با ستایش امتحان نکن میکشمت
مرسلی : باشه بابا غلط کردم
متین
رفتم توی اتاقم تا بخوابم ولی قبل خواب عکسای دیانا رو نگاه کردم و قربوت صدقش رفتم این کار هرشبم بود مثل همیشه عکسش رو بوسیدم و خوابیدم فردا روز بزرگی بود
صبح زودتر از همیشه بیدار شدم و رفتم نون خریدم و برگشتم خونه هنوز امیر خواب بود رفتم یه گل هم از باغچه چیدم و گذاشتم تو گلدون و گذاشتم وسط میز و کره و عسل و مربا و تخم مرغ و نون تست هم گذاشتم داغ شد و رفتم امیر رو بیدار کنم
متین : امیر،. امیر جونم
نه بیدار نمیشه رفتم پارچ اب و اوردم و خالی کردم روش که با هول بیدار شد
متین : 😂😂
امیر : ادَدَدَ اداشو دراورد
متین : وای قیافش
امیر : اصلا من رفتم
متین : به درک
امیر : اووووووووووو چه میزی درست کردی خدا این دیانا رو خیر بده که باعث شد تو یه بار صبحونه حاضر کنی
متین : خب دیگه اون اگه بخواد من هر روز صبحونه براش درست میکنم حتی جونمم بهش میدم
امیر : اه اه چندششش
متین : زر نزن برو دست و صورتت رو بشور بیا
امیر : باشه اصبی
ارسلان
دیشب تخت های کنارم خالی بود به خاطر همین هر کدوم از بجه ها با زوج خودش روی یکی از تختا یا رو مبل خوابید و دیانا هم تو بغل من، من زود تر از همه بیدار شدم و غرق نگاهش شدم وای خدا چه قشنگ میخوابه خدایا هیچ وقت ازم نگیرش خواهش میکنم ازت
یه بوس کوجولو روی لبش زدم که بیدار شد
ارسلان : صبح بخیر بانوی زیبای من
دیانا : صبح بخیر به عشق خودم ساعت چنده
ارسلان : 10 چطور
دیانا مثل جن زده ها بلند شد
دیانا : یا خدا باید برم فرودگاه تا اونجا خیلی راهه تازه یه عالمه ترافیک هم هست ببخشید عشقم ولی من باید برم
دیانا : المیرا رومینا بیدار شید باید بریم ساعت 10
المیرا و رومینا هم مثل جن زده ها بلند شدن و دیویدن پشت سر دیانا بیرون
دلم نمیخواست بره ولی دیانا اونو به عنوان برادر میبینه پس جای نگرانی نیست
پارت 30
مرسلی
دویدم رفتم تو اتاق ستایش
مرسلی ( با هل) : رضا رضا پاشو
رضا : یا خدا چی شده ستایش کجاس
مرسلی : ستایش اومد تو اتاق ارسلان بعد یهو غش کرد
رضا : یا خدا اتاق ارسلان شمارش چنده
مرسلی : 220
رضا : اوکی
رضا
با تمام وجود میدویم و مرسلی هم پشتم دیگه داشتم نفس کم میاوردم که رسیدم با هل در اتاق و باز کردم و یه دفعه یه کی بغلم کرد
ستایش : ببخشید ترسوندمت میخواستم عکسالعملتو ببینم
و بعد گونمو بوسید
رضا : فکر کی بود بگین نمیکشمش
همه : مرسلی
مرسلی : یا ابولفضل
رضا : مرسل اگه گیرت نیارم
مرسلی فرار کرد و منم دنبالش انقدر دوییدیم که نفس کم اوردیم
مرسلی : غلط کردم
رضا : منو با ستایش امتحان نکن میکشمت
مرسلی : باشه بابا غلط کردم
متین
رفتم توی اتاقم تا بخوابم ولی قبل خواب عکسای دیانا رو نگاه کردم و قربوت صدقش رفتم این کار هرشبم بود مثل همیشه عکسش رو بوسیدم و خوابیدم فردا روز بزرگی بود
صبح زودتر از همیشه بیدار شدم و رفتم نون خریدم و برگشتم خونه هنوز امیر خواب بود رفتم یه گل هم از باغچه چیدم و گذاشتم تو گلدون و گذاشتم وسط میز و کره و عسل و مربا و تخم مرغ و نون تست هم گذاشتم داغ شد و رفتم امیر رو بیدار کنم
متین : امیر،. امیر جونم
نه بیدار نمیشه رفتم پارچ اب و اوردم و خالی کردم روش که با هول بیدار شد
متین : 😂😂
امیر : ادَدَدَ اداشو دراورد
متین : وای قیافش
امیر : اصلا من رفتم
متین : به درک
امیر : اووووووووووو چه میزی درست کردی خدا این دیانا رو خیر بده که باعث شد تو یه بار صبحونه حاضر کنی
متین : خب دیگه اون اگه بخواد من هر روز صبحونه براش درست میکنم حتی جونمم بهش میدم
امیر : اه اه چندششش
متین : زر نزن برو دست و صورتت رو بشور بیا
امیر : باشه اصبی
ارسلان
دیشب تخت های کنارم خالی بود به خاطر همین هر کدوم از بجه ها با زوج خودش روی یکی از تختا یا رو مبل خوابید و دیانا هم تو بغل من، من زود تر از همه بیدار شدم و غرق نگاهش شدم وای خدا چه قشنگ میخوابه خدایا هیچ وقت ازم نگیرش خواهش میکنم ازت
یه بوس کوجولو روی لبش زدم که بیدار شد
ارسلان : صبح بخیر بانوی زیبای من
دیانا : صبح بخیر به عشق خودم ساعت چنده
ارسلان : 10 چطور
دیانا مثل جن زده ها بلند شد
دیانا : یا خدا باید برم فرودگاه تا اونجا خیلی راهه تازه یه عالمه ترافیک هم هست ببخشید عشقم ولی من باید برم
دیانا : المیرا رومینا بیدار شید باید بریم ساعت 10
المیرا و رومینا هم مثل جن زده ها بلند شدن و دیویدن پشت سر دیانا بیرون
دلم نمیخواست بره ولی دیانا اونو به عنوان برادر میبینه پس جای نگرانی نیست
۴۰.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.