کیش و مات
کیش و مات
پارت 32
متین
با امیر رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم دل تو دلم نبود که ببینمش توی هواپیما فقط به اون فکر میکردم و عکساشو نگاه میکردم
امیر : پسر تو واقعا مجنونی
متین : مجنون دیانام
امیر : پسری خل
متین : اگه من خلم تو هم خلی چون دوست منی
امیر : خیلی بیشوری
متین : یو تو
امیر دیگه هیچی نگفتو منم به کارم ادامه دادم
ارسلان
داشتم دیوونه میشدم هر وقت به این فکر میکردم که میخواد متین دیانا رو بغل کنه واقعا دیوونه میشدم
عصری مرخص میشدم و ستایش هم همین طور
من همش راه میرفتم
رضا : وای بشین بابا سرم گیج رفت
ممد : وای راست میگه
محراب : داداش بشین من به جای تو پاهام درد گرفت
پارسا : انگار نه انگار دیروز تصادف کرده بود این از منم سالم تره
فرزاد : اره والا
ممرضا : بگیر بشین
طاها : بشین الان بخیه هات پاره میشه
همه : راست میگه طاها
ارسلان : ساکت شین چقدر حرف میزنیم الان اعصبیم
همه : چرا
ارسلان : هر وقت به این فمر میکنم که قراره متین و دیانا همو ببیننن دیوونه میشم دیوونه
امیر : باشه اروم باش
مرسلی : جون من بشین
ستایش
ستایش : الان ارسلان خیلی اعصبانیه
مهشاد : توش شک نکن الان داره دیوونه میشه
عسل : خدا میدونه الان داره چی میکشه
شقایق : میترسم بخیه هاش پاره بشه
پانیذ : وای منم
سوگند : من بیشتر نگران دیانام وقتی برگرده
اتوسا : وای اره من از دو طرف واقعا نگرانم
متین
دیگه داشتیم میرسیدیم و هر چقدر نزدیک تر میشدیم منم بیشتر ایترس میگرفتم توی گوشیم داشتم خودمو چک میکردم که ببینم خوشگلم یا نه
امیر : بسه به خدا خوشگلی
متین : راست میگی خوبم
امیر : راستشو بخوای نه
متین : جی شده کجام بده
امیر : 😂😂
متین : جرا میخندی
امیر : ایسگا بودی
متین : کثافت
یه دونه زدم تو سر امیر
امیر : اگه شکایتت رو به زن داداش نکردم
متین : زن داداش کیه
امیر : دیانا
وقتی امیر اینو گفت کیلو کیلو تو دلم قند اب شد و حس خیلی خوبی داشتم
پارت 32
متین
با امیر رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم دل تو دلم نبود که ببینمش توی هواپیما فقط به اون فکر میکردم و عکساشو نگاه میکردم
امیر : پسر تو واقعا مجنونی
متین : مجنون دیانام
امیر : پسری خل
متین : اگه من خلم تو هم خلی چون دوست منی
امیر : خیلی بیشوری
متین : یو تو
امیر دیگه هیچی نگفتو منم به کارم ادامه دادم
ارسلان
داشتم دیوونه میشدم هر وقت به این فکر میکردم که میخواد متین دیانا رو بغل کنه واقعا دیوونه میشدم
عصری مرخص میشدم و ستایش هم همین طور
من همش راه میرفتم
رضا : وای بشین بابا سرم گیج رفت
ممد : وای راست میگه
محراب : داداش بشین من به جای تو پاهام درد گرفت
پارسا : انگار نه انگار دیروز تصادف کرده بود این از منم سالم تره
فرزاد : اره والا
ممرضا : بگیر بشین
طاها : بشین الان بخیه هات پاره میشه
همه : راست میگه طاها
ارسلان : ساکت شین چقدر حرف میزنیم الان اعصبیم
همه : چرا
ارسلان : هر وقت به این فمر میکنم که قراره متین و دیانا همو ببیننن دیوونه میشم دیوونه
امیر : باشه اروم باش
مرسلی : جون من بشین
ستایش
ستایش : الان ارسلان خیلی اعصبانیه
مهشاد : توش شک نکن الان داره دیوونه میشه
عسل : خدا میدونه الان داره چی میکشه
شقایق : میترسم بخیه هاش پاره بشه
پانیذ : وای منم
سوگند : من بیشتر نگران دیانام وقتی برگرده
اتوسا : وای اره من از دو طرف واقعا نگرانم
متین
دیگه داشتیم میرسیدیم و هر چقدر نزدیک تر میشدیم منم بیشتر ایترس میگرفتم توی گوشیم داشتم خودمو چک میکردم که ببینم خوشگلم یا نه
امیر : بسه به خدا خوشگلی
متین : راست میگی خوبم
امیر : راستشو بخوای نه
متین : جی شده کجام بده
امیر : 😂😂
متین : جرا میخندی
امیر : ایسگا بودی
متین : کثافت
یه دونه زدم تو سر امیر
امیر : اگه شکایتت رو به زن داداش نکردم
متین : زن داداش کیه
امیر : دیانا
وقتی امیر اینو گفت کیلو کیلو تو دلم قند اب شد و حس خیلی خوبی داشتم
۴۴.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.